جنبش دانشحویی همواره بخشی از معادلات قدرت سیاسی واجتماعی بوده وهست.آن چه که این جنبش را تبدیل به عنصری مهم در اجتماع می کند شاید واکنش انتقادی آن نسبت به قدرت حاکم در بیشتر ادوار تاریخ است. همچنین با توجه به این که دانشجویان در آینده ابزارهای سیستم پیش برنده حکومت هستند، حکومت ها ناگزیر می بایست برای مواجهه با جنبش دانشجویی چاره ای بیندیشند.با این حال به نظر می رسد جنبش دانشجویی در کشورمان پیش از آن که کنشی مستقل و هدفمند را دنبال کند ، عموما تنها به مثابه نمونه کوچکتری از جامعه ایران عمل می کند. در این مقاله به بررسی جنبش دانشجویی دهه 60 در دو کشور آمریکا و آلمان می پردازیم ، با این پیش فرض که این مقاله نه قصد بازخوانی تاریخ را دارد و نه قصد اشاره های سربسته و تاثیرگذاری غیر مستقیم. آن چه پیش رو دارید ، بی شک تلاشی است در جهت رشد جنبش دانشجویی ایران با یادگیری برخی نقاط ضعف از  طریق جنبش دانشجویی در سایر کشورها...

دهه 60 شاهد بزرگترین نمونه های جنبش دانشجویی و تاثیرگذارترین آن ها بود. آمریکا به عنوان مهد سرمایه داری و پیروز جنگ جهانی و آلمان شکست خورده در جنگ جهانی که ائتلاف سوسیال دموکرات ها و دموکرات مسیحی بر آن حکومت می کنند هر یک به سبک خود جنبش دانشجویی را تجربه می کنند ، با این حال برخی اصول ثابت است.

انجمن دموکراتیک دانشجویان در سال 61 طی همایشی با صدور "بیانیه پورت هارون: دستور کار نسل جدید" آغاز به کار می کند.این بیانیه بلند بالا که به عنوان مانیفست انجمن شناخته می شود به موارد گوناگونی از جمله جنگ تسلیحاتی ، وضعیت سرمایه داری ، جامعه مصرفی و از خودبیگانگی ، انفعال مردم و دانشجویان ، وضعیت نظام آموزشی ، اعلام موضع نسبت به لیبرال ها و سوسیالیست های سنتی و ... می پردازد.جنبش هیپیزم ( متاسفانه هنوز هم در ابران بسیاری هیپی را نوعی مدل مو می پندارند!) با بیانیه ای 15 موردی به تشریح دیدگاهش می پردازد.برخی از این موارد چنین اند : یکم، جنگ ویتنام هر چه سریعتر خاتمه یابد و مظاهر نظامی گری از سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا برای همیشه پاک شوند. این نوسازی دیپلماتیک می تواند با برچیدن تمامی پایگاه های نظامی آمریکا در خارج از مرزها و لغو قراردادهای استعماری نظامی-تجاری آغاز شود. نهم، نظام آموزش و پرورش آمریکا باید دگرگون و بر اساس حق انتخاب دانش آموزان برای برگزیدن رشته مورد علاقه تحصیلی دوباره تدوین شود. دهم، همه افکار و اندیشه ها باید به طور مساوی از حق استفاده از رسانه های آزاد برخوردار شوند.

سایر گروه ها هم با تدوین مانیفست برنامه و هدف خود را مشخص کرده و از ابهام دوری می کنند. متاسفانه در ایران کمتر زمانی جنبش دانشجویی دست به تنظیم بیانیه یا مانیفستی جهت مشخص شدن خواست هایش می زند.طبیعتا چنین رفتاری سبب بروز اختلافات شده ، همچنین امکان وجود گروه های گوناگون با تمرکز بر خواست های مشخص را از بین می برد.

اگر بر فرض محال بپذیریم که دانشگاه های ما اشکالی هم دارند ، آن وقت باید از جنبش دانشجویی انتظار داشت تا به دانشگاه هم با رویکردی انتقادی بنگرد و به تغییر دانشگاه به عنوان حداقل خواست های خود برای تغییر بنگرد. بخشی از سخنرانی هیپی ها چنین است : "اساتید هم به عنوان دربان های این محفظه شیشه ای می کوشند که واقعیت ها را در قالب لغات بی خظر و خنثی در کتاب ها و جزوه ها مخدوش کنند، بدون آن که برای مخاطبانشان قابل درک یا لمس باشد... چیزی درباره زندگی واقعی در دانشگاه آموزش داده نمی شود.دانشگاه درست مانند دادگاه یا زندان است که صرفا وقت را تلف می کند و فرصت زندگی آزاد را از شما می گیرد." در آلمان نقد و تحلیل جایگاه و کارکرد دانشگاه به عنوان نهادی آموزشی و اجتماعی در مرکز بحث دانشجویان درباره تجدید سازمان ساختارها و ارزش های اجتماعی قرار داشت.آنان خواستار دموکراتیک کردن ساختار قدیمی و مبتنی بر سلسله مراتب دانشگاه بودند که اجازه مشارکت دانشجویان در تعیین برنامه درسی را نمی داد و به استاد قدرتی تقریبا مطلق بر زیر دستانش می بخشید.

 به عنوان جنبش های مخالف وضع موجود ، جنبش دانشحویی می بایست مسیری جدا از اجتماع در پیش گیرد.در آلمان این انتقادها بیشتر بر پایه نظریات مکتب فرانکفورت استوار بود و رویکردی ضد بورژوا به خود گرفته بود.جنبش دانشجویی آلمان بر تاثیر حاکمیت سرمایه داری تاکید می ورزید، اما در اکثر موارد از تاثیرات آن بر طبقه بالای جامعه انتقاد می کرد و کارگران را همسو با خود می دانست.از این رو بر آگاهی طبقاتی و ایجاد جایگزین های فرهنگی ، هنری و ادبی پافشاری می کرد.بدین سبب دنباله روی والتر بنیامین ، برتولت برشت و ... بود.آن ها به دنبال یکی کردن دنیای زندگی و هنر بودند و بدیل هایی چون کنسرت سوت کارخانه ها را جایگزین کنسرت های معمول کردند.( البته امروزه سرمایه داری توانسته چنین سبک هایی از هنر را هم در راستای منافع خود قرار دهد.) اما در آمریکا انتقاد از اجتماع به گونه ای دیگر رقم می خورد. همه چیز حول یک کلمه می گشت: آمریکا ؛ و این یعنی تمامی جامعه آمریکا. " جامعه مصرف زده آمریکا درست در زمانی که ملت های دیگر راه رهایی از انقلاب علیه ساختارهای سرکوبگر انسان را در پیش گرفته اند ، در ملغمه ای از پوچی ، ابهام ،‌سنت گرایی و ناآگاهی حیران مانده و در قالب ساختاری شبه دموکراتیک ، بدون پایبندی به ماهیت و اصالت انسانی و بی تفاوتی به سرنوشت نوع بشر ،‌می کوشیدند در زیر ظاهر عوام فریبانه اش ، بی قیدی ذاتی خود را نسبت به تحولات جهان پیرامون پنهان کند." جنبش دانشجویی در هر دو کشور پا را فراتر از دانشگاه می گذارد.به گونه ای که به دلیل سطح مطالعات بالا ،‌هم از نویسندگان تاثیر می پذیرند و هم در مقام نقد آن ها بر می آیند.همان طور که ذکر شد جنبش دانشجویی آلمان بیشتر تحت تاثیر مکتب فرانکفورت قرار داشت ( همچنین مارکس و فروید) اما در مواردی به مخالفت های شدید با آرای مارکوزه ، آدورنو و هابرماس پدراختند. همچنین با گسترش فمینیسم ، دانشجویان فمینیست دیگران را متهم به نادیده انگاشتن تاثیرات سیاست بر حوزه خصوصی کردند و طرز تلقی جنبش دانشجویی را مردسالارانه دانسته و به آن انتقاد کردند.جایگاه دیدگاه جنبش دانشجویی به قدری مهم بود که بسیاری از نویسندگان ناچار به واکنش نسبت به دیدگاه های آنان شدند. در آمریکا کمتر تاثیر پذیری مستقیم به چشم می خورد، با این حال بزرگانی چون برتراند راسل از جنبش هیپیزم حمایت کردند. در حالی که به جرئت می توان گفت جنبش دانشجویی در ایران هرگز پایش را فراتر از مرزهای اجتماع نگذاشته و تنها تحت تاثیر کنش های خارج از دانشگاه تکان خورده.جنبش دانشجویی آلمان به زودی برای همراه کردن جامعه حتی از نظر فیزیکی پای خود را فراتر از دانشگاه گذاشت. اجرای تئاترهای خیابانی ، راه اندازی چاپخانه و کتابفروشی و کافه و ... نمونه هایی از این مواردند. همچنین با گذشت زمان برخی از اعضای جنبش دانشجویی وارد حزب سبزها شدند. در آمریکا کمتر زمینه ای بود که تحت تاثیر جنبش دانشجویی و به خصوص هیپیزم قرار نگیرد. در اوت سال 69 کنسرت موسیقی ووداستاک به عنوان بزرگترین کنسرت موسبقی تاریخ آمریکا برگزار می شود و تا امروز ادامه دارد. جنبش پست مدرنیسم ادبیات در آمریکا تحت تاثیر حوادث این دوره شروع به ظهور کرد...

در نهایت این مقاله را با بخشی از سخنرانی جری روبین به پایان می رسانیم. " آن ها می گویند که جوانان وقتی بزرگ شدند باید آتش نشان، پلیش ، استاد دانشگاه ، پرستار ، ماما و ... شوند ، اما من می خواهم زمانی که بزرگتر شدم تاریخ را ساخته باشم. تاریخی که در آن جنایت پلیس محکوم می شود نه تقدیس.تلویزیون های آمریکا گزارش تظاهرات را تقطیع و تحریف کردند، اما نتیجه چه بود؟ میلیون ها نوجوان و جوان آمریکایی آرزو کردند که ای کاش آن جا بودند."