گودو

مقاله ای از جفری میلر:

نمایشنامه ابزورد ساموئل بکت، به دلایل گوناگون ذهن بی شمار خواننده، نویسنده و منتقد را درگیر تفسیر خود کرده است. بکت (Beckett) از دیگران خواسته تا چیزی به نمایشنامه اش نیفزایند و برداشت های شخصیشان را در این نمایشنامه نگنجانند، با این حال این خواسته نمی تواند جلوی دیگران را بگیرد. صدها نظریه درباره نمایشنامه در انتظار گودو ساخته شده است که همه آن ها می توانند درست باشند. نمایش تنها آن چیزی است که شما در اثر ارتباط نیمه هشیار خود و نمایشنامه برداشت می کنید.

یکی از تفاسیر نمایشنامه در انتظار گودو (waiting for godot) که بسیار مورد استقبال قرار گرفته است، تفسیر اگزیستانسیالیستی است. شواهد بسیاری در تایید این دیدگاه وجود دارد. جنبش اگزیستانسیالیسم که از میان تجربیات جنگ جهانی دوم زاییده شد، بر روی بزرگانی چون بکت، کامو، سارتر و یونسکو تاثیر گذاشته است. اگزیستانسیالیسم همچنین تحت تاثیر نوشته های هگل، شوپنهاور و نیچه است. فلسفه اگزیستانسیالیم را می توان در این جمله جمع کرد: چگونه کسی می تواند در دنیایی عاری از هدف، هنجار و دستورات الهی خود را با وجودش وفق دهد؟

نخستین و مهمترین چیزی که ما را به سمت چنین برداشتی ( برداشت اگزیستانسیالیستی) می برد، عنوان این نمایشنامه است. در انتظار گودو. گودو کیست؟

ولادمیر: آقای گودو ریش دارد؟

پسر: بله آقا

ولادمیر: بود یا ... ( تامل می کند) ... یا سیاه؟

پسر: فکر می کنم سفید است آقا

به پرتره های یهوه در طول 1500 سال گذشته نگاه کنید و مرد سفید پوستی را با ریش های بلند سفید می بینید: آفریننده انسان.چه چیز دیگری در مورد شخصیت گودو (godot) در نمایشنامه فاش شده است؟

استراگون:اگر ما او را فراموش کرده باشیم؟

ولادمیر: او ما را تنبیه خواهد کرد.

و

ولادمیر:مگر این که گودو بیاید

استراگون: و اگر بیاید؟

ولادمیر: ما نجات می یابیم

گودو انتقام گیرنده است، با این حال ناجی آن هاست. اگر آن ها بروند، مجازات می شوند، اگر بمانند پاداش می گیرند. این موارد سبب می شود تا گودو یادآور خدا باشد. گودو تسکین دهنده افراد از این دوره تهی و خسته کننده است، که احتمالا این مرحله نیز نمایش دهنده زندگی است. همه ما منتظر چیزی هستیم، این طوری است که زمان را پر می کنیم. هر چه می خواهد شود، بشود، این موضوع این نمایشنامه است.

ولادمیر: وقتی کسی خوشحال است چقدر زمان زود می گذرد.

زمان زود می گذرد؟ اما آیا این دو می توانند زمان را تخمین بزنند؟ برای آن ها شروعی وجود ندارد و تا زمانی که گودو خودش را نشان ندهد، پایانی وجود ندارد. زمان میان دو واقعه نامشخص یکی از موضوعات این نمایشنامه است. ما با زمان خود در طول حیات در حالی که در انتظار روز داوری هستیم، چه می کنیم؟ دیدی و گودو خوش می گذرانند.

دلیل دیگری که گودو می تواند خدا باشد، نام آن است. اجازه دهید یک بار دیگر این نام را تکرار کنم: GOD-ot

به علاوه به نظر می رسد عنوان در انتظار خدا کاملا معنادار باشد. به علاوه این عنوان ( در انتظار گودو ) در زبان فرانسوی شامل ضمیر On است که دلالت ضمنی بر مردم یا انسان ها به عنوان نژاد انسان دارد. بنابراین ما ( انسان ها) در انتظار گودو (Godot) هستیم. ما به عنوان نژاد انسان، در انتظار خدا هستیم.

در این نمایش، صحنه به جز بازیگرها و درخت، در کل عریان است. هیچ اثر ساخته دست انسان در صحنه وجود ندارد، به جز چیزی که بازیگران با خود حمل می کنند. بنابراین، درخت نقشی بسیار مهم در محیط نمایش دارد. بر اساس اعتقادات باستانی دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم بر بالای درخت هستی قرار دارد. به عنوان نمادی در دنیای مدرن، ممکن است درخت نمایشگر صلیبی باشد که مسیح بر آن به صلیب کشیده شد و سوالی که وجود دارد این است که آیا درخت نیز مرده است؟ این درخت بر چه چیزی دلالت دارد؟ پس از جنگ جهانی دوم که در آن نیکی و تقدس مانع از مرگ و درد نشدند ... آیا یهوه و یا مسیح به کمک یهودیان می آیند؟

ولادمیر و استراگون برای مشورت و کمک بر یکدیگر متکی هستند. در نبود یک وجود متعالی، آن ها به یکدیگر برای ایفای این نقش روی آورده اند. ناامیدی آن ها پس از این که دیگری را غیر متعالی می یابند، تبدیل به خشم می شود.

ولادمیر: احساس تنهایی می کردم.

استراگون: ... اگر نتوانم کابوس هایم را به تو بگویم، پس به چه کسی می توانم بگویم؟

در نمایش ولادمیر تنها کسی است که به طور مشخص به یاد می آورد که آن ها در انتظار چه کسی هستند. استراگون همواره می خواهد برود و یا دست کم رفتن را به عنوان یک گزینه پیشنهاد می کند، گرچه هرگز این کار را انجام نمی دهد. ولادمیر نمایشگر روحانیون است که چیزها را به عنوان نمادی از خدا تفسیر می کنند، و بشارت های هفتگی آن ها اعتقاد سست دیگران را تقویت می کند. ولادمیر تنها کسی است که بچه را می بیند.

بچه نمایانگر فرشته و یا پیامبری است که مستقیما از بهشت فرستاده شده تا ما را به کارهایی که باید انجام دهیم و جایی که باید برویم، بشارت دهد. ولادمیر به عنوان تفسیر کننده میانجی عمل می کند. تنها کسی است که با حضور بچه با او صحبت می کند و از او اطلاعات می گیرد. بنابراین او تنها کسی است که شایسته این ملاقات هاست. در واقع استراگون در برابر پسربچه احساس خطر می کند چرا که پسربچه نمایانگر مرزهای ترسناک و ناشناخته دنیای ماست. به علاوه در نمایش، پسربچه تنها کسی است که گودو را دیده است و با او صحبت کرده است. او تنها یک پیام آور است، همان طور که در مورد فرشته ها گفته می شود، تنها ساکنین بهشت.

ورود لاکی  و پوزو. به نظر می رسد لاکی این بندگی و وجود را خود انتخاب کرده است. او هر کاری را که پوزو می خواهد انجام می دهد و هیچ احساس رنجشی از او ندارد. تنها هنگامی که استراگون به او نزدیک می شود، شلاق. استراگون به عنوان آزاداندیش، کسی که عقاید متقاوتی نسبت به لاکی دارد، به عنوان تهدیدی برای دنیای لاکی محسوب می شود. تنها هنگامی که لاکی شروع به فکر کردن و درک موقعیت خود می کند، رنجیده و طغیان می کند.

پوزو در حالی که لاکی را مجبور به تفکر می کند، کلاهش را بر سر لاکی می گذارد، و سیلی از اطلاعات آشفته را در برابر او قرار می دهد. هنگامی که گلاویز می شوند و کلاه برداشته می شود، لاکی دیگر وسایل پوزو را حمل نمی کند و به خواسته هایش تن نمی دهد. او با ایده های جدید تهدید شده است و پس از آن که از بند اسارت ذهنی که دیگران بر او تحمیل کرده اند خلاص می شود، دیگر حاضر نیست بندگی کند.

استراگون: فکر می کنی خدا مرا می بیند؟

ولادمیر: باید چشم هایت را ببندی.