ایران و زندگی روزمره

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی روزمره» ثبت شده است

دوشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۲۰ ق.ظ سروش
چرا از شهرکتاب خرید نمی‌کنم

چرا از شهرکتاب خرید نمی‌کنم

یادم نیست چه زمانی برای اولین بار وارد یکی از فروشگاه‌های شهر کتاب شدم. احتمالاً در اواسط دهه‌ی 80. فروشگاهی بزرگ‌تر و مجلل‌تر از سایر کتاب‌فروشی‌های مرسوم با دکوراسیون مدرن. عاری از شلوغی‌ها و به‌هم‌ریختگی‌های کتاب‌فروشی‌های خیابان انقلاب، با قفسه‌های چوبی شکیل و کدگذاری‌های دقیق به‌جای تلنبار کتاب در قفسه‌های فلزی بدرنگ. فروشندگان یکدست پوش جوان به‌جای پیرمردهای سال‌خورده‌ای که اهمیتی به رنگ و طرح لباسشان نمی‌دادند. بوی عود و چوب سوخته به‌جای دود سیگار شاگرد مغازه و گه گاهی صدای موسیقی به‌جای سروصدای داد زن‌های خیابان انقلاب. این بار تنها خبر از کتاب نبود. از همان بدو ورود می‌شد تنوع لوازم و تحریرهایی که تابه‌حال ندیده بودم، تابلوها و مجسمه‌ها و دستبند و ماگ و منبت و غیره را دید و حیرت‌زده شد. بخش جداگانه‌ای هم برای سی‌دی‌های موسیقی، کتاب‌های خارجی و زیورآلات طراحی شده بود.

ادامه مطلب...
۰۹ مهر ۹۷ ، ۱۱:۲۰ ۶ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۰
سروش

کوتاه‌ نوشته‌ی شعاری اما جدی

امروز بیست‌وپنج انسان جانشان را از دست دادند و چهار نفر قاتل شدند. گرچه بسیاری از ما این خبر را از پشت مانیتور کامپیوتر و لپ تاب و یا ال‌سی‌دی گوشی‌هایمان می‌خوانیم و با چند کلیک در موردش نظر می‌دهیم، اما مرگ انسان‌ها به‌سادگی بازی‌های کامپیوتری نیست. لطفاً حواسمان باشد، خشونت را به هر شکلی بازتولید نکنیم. تا همین‌جا هم کم‌اشتباه نبوده‌ایم.

 

 

۰۱ مهر ۹۷ ، ۰۰:۰۱ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
سروش
جمعه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۷، ۰۲:۴۴ ب.ظ سروش
به دانش‌آموزانی که پس از ما کنکور می‌دهند: آزموده را آزمودن خطاست

به دانش‌آموزانی که پس از ما کنکور می‌دهند: آزموده را آزمودن خطاست

سال‌ها قبل ما با موج دهه‌ی 60 وارد دانشکده‌ی فنی شدیم. همه‌مان می‌خواستیم مهندس باشیم و مهم نبود چه مهندسی. انتخاب‌هایمان هم عموماً با برق شریف شروع می‌شد و فارغ از رتبه‌مان تا انتخاب صدم ادامه می‌یافت. برای این کار از مشاوران هم کمک گرفته بودیم. مبلغی پرداخت می‌کردیم تا از ما بپرسند رتبه‌مان چند شده و بعد همین 100 گزینه را برایمان بنویسند. آن‌هایی که کمی شجاع‌تر بودیم گاهی به‌جای شریف از تهران یا امیرکبیر شروع می‌کردیم و یا به لطف شنیده‌هایمان مکانیک و کامپیوتر و عمران انتخاب‌های اولیه‌مان بودند. بااین‌حال گزینه‌ی نهایی فرقی نمی‌کرد. همین‌که مهندس باشیم و اسم دانشگاهمان را همه بشناسند کافی بود. شریف ام آی تی ایران بود، تهران مهد مهندسی کشور، امیرکبیر را هنوز پلی‌تکنیک می‌گفتند، شهید بهشتی دانشگاه ملی و بر بام ولنجک و علم و صنعت شهره به عشق و ... . مهندسی مهم بود، چون مهندس‌ها کشور را می‌ساختند، چون مهندس‌ها ریاضی می‌دانند و هوش و استعداد را هم حتماً فقط با ریاضی می‌سنجند، وگرنه سایر رشته‌ها که مُشتی حفظیات بود. حتی علوم کامپیوتر هم راضی‌مان نمی‌کرد، چون مهندسی نبود. نمی‌دانستیم که داستان فهم اشتباه ماست از این دو رشته.

ادامه مطلب...
۲۳ شهریور ۹۷ ، ۱۴:۴۴ ۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
سروش
يكشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۷، ۰۱:۱۱ ب.ظ سروش
تبادل کتاب

تبادل کتاب

در سال‌های نوجوانی من همیشه پای ثابت بازی‌های کامپیوتری بودم و در بعضی موارد از طرفداران سرسخت و متعهد به بعضی بازی‌های خاص. آن زمان هنوز دوران طلایی فروم‌ها بود و عجیب نبود که صبح را در بحث با دوستی انگلیسی شروع کنید، بعد دوستی آلمانی به بحث اضافه شود و در ادامه دوستان مصری و چینی و فرانسوی و هلندی. اما زمانی که صحبت از نسخه‌ی جدید بازی می‌شد، همه در یک چیز مشترک بودند به جز من. همه صحبت از فروش سی‌دی های نسخه‌های قبلی و خرید نسخه‌ی جدید می‌کردند. برای من اما داستان قطعا فرق می‌کرد. من نه هزینه‌‌ی چندانی بابت خرید نسخه‌های جدید بازی می‌پرداختم و نه هیچ کس در ایران خریدار نسخه‌های قدیمی بود. جدا از این ما در ایران حساسیت عجیبی به اصطلاحات نو و دست دوم داریم. فرقی ‌نمی‌کند موضوع بحث سی‌دی بازی باشد، یا خانه و ماشین و یا حتی گوشی‌های موبایل که سال‌هاست از آن‌ها استفاده نمی‌کنیم و یا کتاب‌های درسی دوران مدرسه و دانشگاه. حتی شرایط زندگی را هم متناسب با این فرهنگ تغییر داده‌ایم. تعداد زیاد کمد و انباری داخل خانه‌ها به عنوان بخشی ضروری از طراحی خانه‌ها در ایران پذیرفته شده. جایی برای نگهداری از چیزهایی که نه نیازشان داریم و نه جرئت دور ریختنشان را. 

 

ادامه مطلب...
۱۸ شهریور ۹۷ ، ۱۳:۱۱ ۶ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
سروش
شنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۴۰ ب.ظ سروش
وبلاگ بخوانیم

وبلاگ بخوانیم

برای همه‌ی ما پیش آمده که در گشت و گذار شبکه‌های اجتماعی غرق شویم. از دیدن یک کلیپ می‌رسیم به کلیپ بعدی و بعدی و بعدی، از خواندن یک توییت به توییت‌های دیگر، از یک صفحه‌ی ویکی‌پدیا شروع می‌کنیم و بعد از چند ساعت چند ده صفحه‌ی ویکی پدیا را خوانده‌ایم. جالب‌ترین این‌ها اما برای من زمانی است که از یک وبلاگ شروع می‌کنم و از لینک‌ها و پیوندها و کامنت‌هایش می‌رسم به وبلاگ‌های بعدی و بعدی و دست آخر چند وبلاگ جدید دارم که خواننده‌ی دائمی‌شان شده‌ام. حسش درست شبیه زمانی است که با خواندن یک کتاب حس می‌کنید نویسنده‌ی مورد علاقه‌تان را پیدا کرده‌اید. می‌خواهید هر چه زودتر کتاب‌های دیگرش را بخوانید و اگر زنده باشید برای کتاب‌های بعدی‌اش صبر کنید. اگر لینک‌ها نبود احتمالا این تجربه‌ی یافتن چیزی دست اول هم نبود. وبلاگی که لینک نداشته باشد شبیه زندان است. همان قدر مخوف و خفه‌کننده که فیس‌بوک و توییتر و اینستاگرام و یوتوب هستند. می‌خواهند هر طور شده بیرون نروی، همان جا بمانی برای خودشان. می‌خواهند ترومن باشی.

 

صامت نه وبلاگ پر خواننده‌ای است و نه از آن دست وبلاگ‌هایی که هر روز یا هر هفته مطلب جدیدی دارند، اما وقتی به لطف بیان به تعداد کلیک‌های بخش پیوندها نگاه می‌کنم با خودم فکر می‌کنم همین که چند ده یا صد نفر از اینجا به وبلاگ‌هایی که فکر می‌کنم مفیدند و حرفی برای گفتن دارند، رسیده‌اند یعنی اتفاق مفیدی افتاده. شاید حتی اگر به جای توجه به وسوسه‌ی نوشتن، وقت می‌گذاشتم برای معرفی هفتگی یک وبلاگ دیگر، خروجی‌اش امروز حسابی سرخوشم می‌کرد.

 

بخش پیوندهای این وبلاگ همیشه بوده و قرار هم نیست جایی برود، اما در عین حال به این فکر کردم که اگر ما به اندازه‌ی کافی به لینک دادن فکر نمی‌کنیم، در آن سمت آیا اصلا به لینک گرفتن! یا همان کلیک کردن روی لینک‌ها و رسیدن به وبلاگ و سایت‌های دیگر فکر می‌کنیم؟ آمار بیان می‌گوید تعداد کلیک‌های بخش "صامت به روایت من" و "تماس با من" به طرز غیرقابل باوری بیشتر از کل کلیک‌های بخش پیوندهای این وبلاگ است. به این فکر کردم شاید مسئله اینجاست که ما به نوار پیوندهای کنار وبلاگ‌ها بیش از حد عادت کرده‌ایم و دیگر آن را جدی نمی‌گیریم. برای همین تصمیم گرفتم، در عین حال که بخش پیوندها همچنان سر جایش می‌ماند، صفحه‌ی مستقلی با عنوان "وبلاگ بخوانیم" هم راه بیندازم.

 

وبلاگ‌هایی که در بخش پیوندها قرار دارند، با توضیح مختصری در این صفحه هم خواهند بود، اما برای سایر وبلاگ‌ها تصمیم گرفتم به جای لینک دادن به وبلاگ، به یکی از مطالب آن‌ها لینک بدهم. در واقع به جای معرفی وبلاگ، مطالبی که از نظرم حرفی جالب یا متفاوت دارند را معرفی می‌کنم. ممکن است با مطلب موافق یا مخالف باشم، اما چیزی در آن پست وجود دارد که خواندنش را مفید می‌دانم. از طرف دیگر در نام بردن از وبلاگ‌های دیگر من همواره با یک معضل اخلاقی مواجهم و آن این که آیا معرفی کردن وبلاگی که ممکن است با بخش زیادی از آن موافق نباشم کار درستی است؟ با این کار این مشکل هم تا حدی برطرف می‌شود.

 

نکته‌ی دیگر این که من به هیچ عنوان بهترین پست وبلاگ را انتخاب نمی‌کنم (حتی پستی که خودم بهترین می‌دانم). اکثر این وبلاگ‌ها مملو از پست‌های جالب و خواندنی هستند، برای همین هم تصمیم گرفتم کار خودم را راحت کرده و صرفا یک پست خوب از وبلاگ را معرفی کنم. برای همین پیشنهاد می‌کنم حتما در وبلاگ‌ها گشت بزنید و پست‌های دیگر را هم بخوانید.

 

از مدتی قبل که تصمیم به این کار گرفتم آرام آرام لیستی هم تهیه کردم. اما حالا که می‌خواهم این بخش را اضافه کنم به این فکر کردم که شاید بهتر باشد به جای ارائه‌ی لیست بلند بالا، در شروع تعداد کمی پست را اینجا بگذارم و بعد به صورت هفتگی لیست را به روز کنم. با این کار این صفحه دست کم در ذهن خودم تا حدی پویایی خواهد داشت و فرصت کافی برای اضافه کردن لینک‌های جدید و ایستا نبودن این صفحه هم پیدا می‌کنم.

اما آخرین نکته این که اضافه کردن این صفحه نیازی به این همه توضیح نداشت. در واقع علت این توضیحات این بود که از شما هم بخواهم اگر مطلب جالبی خواندید، در همان صفحه‌ی وبلاگ بخوانیم و یا به صورت خصوصی لینک آن را برای من بفرستید تا این صفحه کامل‌تر و بهتر باشد.

 

 

۲۷ مرداد ۹۷ ، ۱۵:۴۰ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سروش
سه شنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۰۹ ب.ظ سروش
رأس چهارمی که نیست

رأس چهارمی که نیست

حضور در جمع متخصصان و فارغ‌التحصیلآن‌هم رشته معمولاً فرصت مناسبی است برای درک بهتر فضای شغلی و تبادل‌نظر و آشنایی بیشتر با فرصت‌ها و چالش‌ها. به همین دلیل، برخلاف معمول که تمایل چندانی به حضور در جمع‌های شلوغ و اتفاقات از پیش برنامه‌ریزی نشده ندارم، از این نوع گردهمایی‌ها استقبال می‌کنم. کمترین خوبی آن‌ها این است که می‌شود چندساعتی نشست و از بیرون به آنچه دیگران می‌بینند نگاه کرد. گردهمایی روانشناسانی که هرکدام داعیه‌ی نقشی مهم در سلامت جامعه دارند.

ادامه مطلب...
۲۳ مرداد ۹۷ ، ۲۱:۰۹ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سروش
شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۷، ۰۸:۱۶ ب.ظ سروش
به احترام وبلاگ نویسی که کتابخانه می سازد

به احترام وبلاگ نویسی که کتابخانه می سازد

سال 2009 بود که تاد بل برای ادای احترام به مادرش قفسه‌ی کتابی ساخت و آن را در جلوی حیاط خانه‌اش گذاشت. قفسه‌ی کتاب درواقع کتابخانه‌ای کوچک بود با طراحی برگرفته از مدرسه‌های مناطق روستایی. طولی نکشید که همسایه‌ها از ایده‌ی تاد استقبال کردند. کتاب‌ها به‌سرعت جابه‌جا می‌شد و برخی کتاب‌های جدیدی را هم به کتابخانه اضافه می‌کردند. همین استقبال باعث شد تا تاد کتابخانه‌های بیشتری بسازد و آن‌ها را به دیگران بدهد. سپس ریک بروک به ایده‌ی تاد پیوست. نتیجه‌اش شد کتابخانه‌ی رایگان کوچک. آن‌ها کتابخانه‌هایشان را در مکان‌های مختلف قراردادند و از علاقه‌مندان خواستند تا به این ایده بپیوندند.

 

ادامه مطلب...
۱۹ خرداد ۹۷ ، ۲۰:۱۶ ۴ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
سروش
شنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۲:۵۰ ب.ظ سروش
بسی رنج بردم در این سال سی : ویراستیار

بسی رنج بردم در این سال سی : ویراستیار

سعی ما در بلاگ بر این است تا فرصت استفاده از امکانات پیشرفته و حرفه ای متناسب با شان جامعه ایرانی را به ساده ترین نحو ممکن فراهم آوریم. تلاش کرده ایم تا فضایی متفاوت را در وب فارسی شکل دهیم و بستری بسازیم برای نخبگان، محققان، متخصصان، هنرمندان و اهل قلم تا بتوانند فارغ از دغدغه های فنی و حاشیه ای، بر تولید و نشر آثار خود تمرکز کنند.

سعی ما در بلاگ بر این است تا فرصت استفاده از امکانات پیشرفته و حرفه‌ای متناسب با شأن جامعه ایرانی را به ساده‌ترین نحو ممکن فراهم آوریم. تلاش کرده‌ایم تا فضایی متفاوت را در وب فارسی شکل دهیم و بستری بسازیم برای نخبگان، محققان، متخصصان، هنرمندان و اهل‌قلم تا بتوانند فارغ از دغدغه‌های فنی و حاشیه‌ای، بر تولید و نشر آثار خود تمرکز کنند.

 

این بخشی از توضیحی است که بیان در توضیح بلاگ بیان نوشته است. اما از دو جمله‌ی بالا کدام‌یک را ترجیح می‌دهید؟ هر دو معنای یکسانی دارند و مفهوم یکسانی را منتقل می‌کنند، نگارش‌ها اما متفاوت است.

ادامه مطلب...
۲۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۵۰ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
سروش
پنجشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۲:۱۱ ب.ظ سروش
ای کاش آدمی وطنش را ...

ای کاش آدمی وطنش را ...

ایالات‌متحده‌ی آمریکا از برجام خارج شد. دو شب پیش و در میانه‌ی تصمیم‌گیری قدرتمندان، احساس شکست کردم، احساس سرخوردگی و  ناامیدی. نه ترس سرمایه‌ای را داشتم که هیچ می‌شود و نه نگران دلارهایی بودم که نخریده‌ام. نه؛ نگران این‌ها نبودم. استانبول و فردوسی مسیر من نیست. من پرسه‌زن خیال‌پرداز سی تیرم همچنان. ترسم اما از زمستان بود، از فریاد:

ادامه مطلب...
۲۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۴:۱۱ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سروش
چهارشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۴:۲۸ ب.ظ سروش
با محک از درون

با محک از درون

به عمل کار برآید به سخن‌دانی نیست

من معمولاً از طرف دوستان متهم می‌شوم به حرف بدون عمل. داستان ازاین‌قرار است که همیشه صحبت از کار خیریه می‌کنم، اما فعالیت رسمی خیریه‌ام به کمک‌های مالی محدود است و از آخرین کار داوطلبانه‌ام چندین سال می‌گذرد. نتیجه این‌که پیش از عید 97 با پیامی از طرف یکی از دوستان مواجه شدم حاوی اعلام نیاز محک به داوطلبان و تأکید دوستم بر این‌که آخرین فرصت است.

ادامه مطلب...
۱۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۶:۲۸ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سروش