در دهه 1920 روانشناسی روسی، بولما زایگارنیک ( Bulma Zeigarnik) که به رستورانی اتریشی رفته بود با پدیده ی جالبی رو به رو شد. او متوجه شد که پیشخدمت ها به طرز خارق العاده ای تمامی سفارشات مشتریان را حفظ می کنند و بدون نوشتن سفارش ها تا زمانی که غذای مشتریان آماده شود، سفارشات از ذهن آن ها خارج نمی شود. اما نکته ی جالب برای زایگارنیک این بود که با فاصله ی کوتاهی از تحویل غذا، همه چیز از ذهن آن ها پاک می شود. به نظر نمی رسید که آن ها دائما در حال تکرار کردن سفارش برای به یاد داشتن باشند و مهم تر از آن اساسا به نظر نمی رسید تلاشی مستمر به خرج دهند.

زایگارنیک در آزمایشگاه روانشناسی خود به بررسی این رویداد پرداخت. او از گروهی از افراد خواست تا به مجموعه ای از تکالیف و سوالات پاسخ دهند. در حین انجام تکلیف از برخی از آن ها خواسته شد تا تکلیف را نیمه کاره رها کنند و سایرین تا انتها به انجام تکالیف پرداختند. سپس از همه در مورد سوالات پرسیده شد. مشابه پیشخدمت های رستوران، افرادی که تکالیف را نیمه کاره رها کرده بودند به احتمال بیشتری سوالات را به خاطر می آوردند.

او این پدیده را اثر زایگارنیک نامید. اصطلاحی که به سرعت وارد ادبیات روانشناسی شد و بر اساس آن ما جزئیات تکالیفی که شروع به انجام آن ها کرده اما به پایان نرسانده ایم را بسیار بهتر به خاطر می آوریم. هنگامی که ما تکلیفی را شروع کرده اما به پایان نرسانده ایم، دچار تنش درونی و اشتغال ذهنی می شویم و این موضوع سبب می شود تا جزئیات بیشتری از تکلیف در حافظه ما جای بگیرد. هنگامی که تکلیف را به پایان می رسانیم این اشتغال ذهنی از بین می رود و در نتیجه احتمال فراموش کردن نیز بیشتر می شود.

اثر زایگارنیک بارها و بارها توسط روانشناسان و محققات به شکل های مختلف مورد بررسی قرار گرفته است. کنت مک گرا به دنبال این بود که میزان درگیری ذهنی افراد با تکالیف ناتمام را بسنجد. در آزمایش او، گروهی از افراد می بایست پازلی را حل می کردند، اما پیش از آن که بتوانند پازل را به اتمام برسانند مک گرا اعلام کرد که زمان آن ها به اتمام رسیده و دیگر نباید کار خود را ادامه دهند. او سپس اتاق آزمایش را ترک کرد و بدون این که شرکت کنندگان بدانند آن ها را زیر نظر گرفت. حدود 90 درصد از شرکت کنندگان پس از خروج او به تکمیل پازل ادامه دادند!

در تحقیقی دیگر بوسکت و چیفمن از دو گروه شرکت کنندگان خواستند تا با مشاهده ی مجموعه ای از حرف به هم ریخته، کلمات اصلی را حدس بزنند. به گروه اول 10 آناگرام سه حرفی و به گروه دوم 20 آناگرام ارائه شد. به نخستین گروه زمان کافی برای حل 10 آناگرام داده شد. سپس از آن ها خواسته شد که زمانی که برای این تکالیف صرف کرده اند را حدس بزنند. این اعداد به زمان واقعی که این گروه مورد استفاده قرار داده بودند، بسیار نزدیک بود. زمان حدس زده شده 1.109 برابر زمان واقعی.

در مورد گروه دوم به هر کدام از شرکت کنندگان پس از حل کردن 10 سوال گفته شد که زمان به پایان رسیده است. در شرایطی که افراد نگران به اتمام نرساندن تکالیف بودند به آن ها اجازه ی ادامه دادن تکلیف داده شد. سپس مشابه گروه اول از آن ها در مورد زمان صرف کرده برای 10 سوال اول و 10 سوال دوم پرسش شد. به طرز جالبی افراد برآورد بسیار اغراق آمیزی در مورد زمانی که برای 10 سوال اول صرف کرده بودند داشتند. نسبت به دست آمده برای ده سوال اول 1.646 و نسبت به دست آمده برای ده سوال دوم 1.346 بود.این گروه به دلیل نگرانی بابت نیمه تمام ماندن سوالات برآورد بیشتری از زمان های صرف شده داشتند.

اثر زایگارنیک 1

همه ی ما بارها و بارها اثر زایگارنیک را تجربه کرده ایم. پس از یک امتحان، سوالاتی را که پاسخ نداده و یا به اشتباه پاسخ می دهیم را بهتر به یاد می آوریم. فیلم های سریالی نمونه ی دیگری از به کارگیری این اثر هستند. همچنین هر قسمت از یک سریال با نیمه کاره رها شدن موضوعی جدید به پایان می رسد تا بیننده تمایل بیشتری برای ادامه سریال پیدا کرده و بار دیگر به دنبال به اتمام رساندن آن باشد. شاید اثر زایگارنیک حتی بتواند توضیح دهد که چرا وقتی فردی ما را طرد می کند نسبت به او جذب می شویم و چیزهایی را که به دست نمی آوریم دوست می داریم! مثال های بسیاری در ارتباط با اثر زایگارنیک در زندگی هر فرد موجود است، با این حال این اثر دارای یک پیش شرط نیز هست. تنها زمانی با آن رو به رو می شویم که فرد نسبت به موضوع علاقه ای نسبی داشته باشد و یا در حین انجام تکلیف علاقه ی نسبی به وجود آید.