1.

بچه که بودم، کی بود که برای اولین بار چیزی از صید قزل آلا در آمریکا شنیدم؟ از کی؟ فکر کنم از پدرخوانده ام.

تابستان 1942. آن دائم الخمر پیر بود که از صید قزل آلا برایم گفت. وقتی که نا داشت حرف بزند، طوری از قزل آلاها حرف می زد که انگار یک فلز قیمتی و با شعور بودند. برای توصیف احساس من، وقت حرف زدنش از صید قزل آلا، نقره صفت مناسبی نیست. تکلیفم را روشن کنم. شاید فولاد قزل آلایی. فولادی از جنس قزل آلا. رود زلال برف پوشی که مثل کوره ی ذوب فلز عمل می کرد. پیتسبرگ را تصور کنید. فولادی که از قزل آلا گرفته شده، برای ساخت بناها، قطارها، و تونل ها.  اندرو کارنگی قزل آلا!

 

جوابیه ی صید قزل آلا در آمریکا:

من، با مسرتی خاص، آدم هایی با کلا های سه گوش را به خاطر می آورم که صبح سحر مشغول ماهی گیری اند.

  

2.

آن چه خواندید بخشی است از کتاب صید قزل آلا در آمریکا نوشته ی ریچارد براتیگان که توسط پیام یزدان جو ترجمه شده است. نویسنده و شاعر آمریکایی که گرچه در دوران حیات خود هرگز مورد توجه منتقدان ادبی قرار نگرفت، با این حال موفقیتش در میان همنسلان خود به جایی رسید که شعرهایش برای گروه بیتلز ضبط شد. براتیگان در سال 1968 کتابی را تحت عنوان "لطفا این کتاب را بکارید" به چاپ رساند. کتابی شامل هشت بسته بذر، که بر روی هر بسته شعری نوشته شده بود.

 

3.

مدتی پیش علیرضا مجیدی در وبلاگ یک پزشک مطلبی را تحت عنوان "وب فارسی، آغوش های گسسته" منتشر کرد. مطلبی که به انتقاد از نبود لینکدونی در وبلاگ ها و عدم همکاری میان آن ها پرداخته بود. اگرچه لینک دادن به سایر وبلاگ ها می تواند تا حدی مشکل وب فارسی را کاهش دهد، با این حال مشکل به لینک ختم نمی شود. در طی سال های اخیر سلیقه وبلاگ نویسان به طرز چشم گیری دچار تغییر شده است. اگر در گذشته وبلاگ فضایی برای نوشته های آزادانه تر و فارغ از قید و بند ادبیات رسمی بود، حالا وبلاگ نویسان تبدیل به ماشین های ترجمه ی بی احساسی شده اند که هدفی جز انتشار و جذب مخاطب آن ها را راضی نمی کند. در چنین فضایی وبلاگ هایی که از قواعد مرسوم تبعیت نمی کنند هم کمتر مورد توجه قرار گرفته و یا دست کم وبلاگ های بزرگ جرات لینک دادن به آن ها را پیدا نمی کنند.

 

4. 

باید اعتراف کنم که دیگر مثل گذشته وبلاگ های زیادی را دنبال نمی کنم. جدا از کمبود وقت، یک دست شدن ادبیات وبلاگ نویسان مطرح موضوعی است که دست کم رغبت من را به خواندن این وبلاگ ها کاهش می دهد. چارچوب بندی های موجود در وبلاگ نویسی امکان هر گونه ساختار شکنی را از وبلاگ نویسان گرفته است. وبلاگ نویسان اگرچه اندک تلاشی در جهت جذاب شدن مطالبشان می کنند، مشابه مقاله های آکادمیک هرگز از مرزها خارج نمی شوند. بنابراین هنگام خواندن یک وبلاگ هرگز انتظار خارج شدن از موضوع، ساختار شکنی و یا برهم زدن نظم مطلب را از نویسنده ندارید. رسمی نویسی مهم ترین قاعده ی وبلاگستان فارسی است. (؟)

اچازه دهید به موضوع اصلی برگردم. "چرا باید دهه ی هفتادی ها را جدی گرفت؟". دلیل من نه میتینگ دهه هفتادی هاست و نه هجوم شبکه های اجتماعی، بلکه استفاده از ادبیات حقیقی در این نسل است. اگر دهه ی 60 و 70 میلادی شاهد انقلاب اجتماعی در غرب بود، من به انقلاب ادبیات دهه ی هفتادی های ایران امیدوارم (اگرچه شاید کمی بیش از حد خوشبینم). 

اجازه دهید دومین اعترافم را هم بکنم. تمام این ها را گفتم تا سه وبلاگ را به شما معرفی کنم. وبلاگ هایی که ارزش خواندن و دنبال کردن دارند. اگر صاحب این وبلاگ ها بودم و قرار بود آن ها را بفروشم شاید از چنین اصطلاحی استفاده می کردم: براتیگان های وب فارسی!!! با این حال چون قرار نیست چنین کاری کنم، پس بهتر است از توضیحات خودشان استفاده کنید.

 

5.

انتهای خیابان هفدهم، وبلاگی است که  می تواند از ادبیاتش برای نوشتن در مورد هایپ ( و شاید ...) استفاده کند و خواننده را مجبور به خواندن پست. می تواند سی و یکم شهریور را برای خواننده وبلاگش تبدیل به جهنم کند. و اگر لازم باشد ترجمه ای بهتر از ماشین های ترجمه در وب فارسی ارائه دهد. کافیست نگاهی به پست های "نجات از طبقه 81 برج تجارت جهانی" و "آن شب در سالن کنسرت چه گذشت" بزنید. به این پست ها می توان موارد بیشتری را هم اضافه کرد، با این حال بهتر است خودتان شروع به خواندن کنید.

 

چگالش احتمالا با خوندن این پست شروع شد: "شکوفه های روییده بر اعصاب و با توجه به تعداد نه چندان زیاد پست هاش احتمالا می توانید از بنده هم شروع کنید و به خواندن ادامه دهید. نویسنده ای که به قول خودش علاقه اش به وبلاگ نویسی زیادی اتصالی می کند. و البته برای مدتی هم در وبلاگش چیزی نمی نوشت تا همین دو هفته پیش.

 

و در نهابت هم عاقا ما غلط بکنیم با توضیح "I might be wrong, but I struggle not to be".

  

پس لطفا این وبلاگ ها را بکارید...

 

پی نوشت:

ریچارد براتیگان مبتلا به اسکیزوفرنی تشخیص داده شده و در بیمارستان روانی بستری شد.