استنلی میلگرام روانشناس آمریکایی را بیشتر به خاطر آزمایش فرمان‌برداری‌ از قدرتش می‌شناسند. اما نبوغ میلگرام و خدماتش به دانش بشر به همین مورد ختم نمی‌شود. اگر مک‌لوهان با اشاره به‌سرعت گرفتن انتقال اطلاعات در اثر فناوری‌های ارتباطی نوین ایده‌ی دهکده‌ی جهانی و نزدیک شدن مردم به یکدیگر را مطرح کرد، میلگرام در مقاله‌ای که سال 1967 در مجله‌ی psychology today و دو سال بعد در نشان داد که حتی در نبود فناوری‌های نوین هم دنیا کوچک‌تر از چیزی است که اکثر ما تصور می‌کنیم.

 

مسئله‌ی جهان کوچکی پیش از آزمایش میلگرام مطرح‌شده بود. مسئله‌ی جهان کوچکی به این موضوع می‌پردازد که در یک جامعه‌ی انسانی بزرگ، نحوه‌ی ارتباط افراد با یکدیگر چگونه است، در چه شرایطی و با چه احتمالی تمامی افراد گروه یا دنیا می‌توانند با یکدیگر مرتبط باشند و درجه‌ی جدایش یا تعداد گام‌های لازم برای رسیدن از یک فردبه‌فرد دیگر چند است؟

 

منظور از درجه جدایش چیست؟ اجازه دهید نحوه‌ی ارتباط افراد را به‌عنوان یک گراف در نظر بگیریم. هر فرد در این گراف به‌عنوان یک گره (node) در نظر گرفته می‌شود. اگر دو نفر یکدیگر را بشناسند، در این صورت بین این دو نفر یک یال (edge) وجود دارد و در غیر این صورت این دو فرد یا گره از یکدیگر جدا خواهند بود. شکل زیر را نگاه کنید. در این شکل گره‌های a و b دو فرد متفاوت هستند که یکدیگر را می‌شناسند. گره c فرد سومی است که آقا یا خانم a را می‌شناسد، اما فرد b را نمی‌شناسد. درجه‌ی جدایش بین دو گره به معنای تعداد یال‌هایی است که باید از یکی از گره‌ها طی شود تا به گره دوم برسید. به‌عنوان‌مثال درجه‌ی جدایش بین گره a و b یک و درجه‌ی جدایش بین گره‌های b و c دو است. در دنیای واقعی درجه‌ی جدایش چطور تعریف می‌شود؟ یک هنرپیشه را در نظر بگیرید. شما مستقیماً با او در ارتباط نیستید. اما ممکن است دوستی داشته باشید که مستقیماً با خانم یا آقای هنرپیشه در ارتباط باشد. در این صورت درجه‌ی جدایش شما و هنرپیشه‌ی موردنظر دو است.

 گراف

تا پیش از آزمایش میلگرام، عموماً به این مسئله به دید تئوریک نگاه شده بود. اما میلگرام برای اولین بار دست به سنجش تعداد گام‌ها در دنیای واقعی زد. نتیجه‌ی آزمایش تبدیل شد به نتیجه‌ای حیرت‌انگیز که بعدها با عنوان شش درجه جدایی از آن اسم برده شد.

 

برای سنجش گام‌ها میلگرام از سیستم پست استفاده کرد. او فردی در بوستون را به‌عنوان هدف نهایی انتخاب کرد، و داوطلبانی در نبراسکا را به‌عنوان نقطه‌ی شروع. به هر یک از شروع‌کنندگان نامه‌ای فرستاده شد که در آن هدف تحقیق توضیح داده‌شده و فرد هدف در بوستون هم معرفی‌شده بود. سپس از آن‌ها خواسته‌شده بود تا اگر فرد هدف را می‌شناسند، نامه را مستقیماً برای او پست کنند و در غیر این صورت نامه را به آشنایی که فکر می‌کنند احتمال دارد او را بشناسد و یا به او نزدیک‌تر باشد بفرستند. این قواعد برای فردی که نامه را دریافت می‌کرد نیز ادامه می‌یافت. بنابراین فرد دوم نیز اگر با آقایی که به‌عنوان هدف نهایی در نظر گرفته‌شده بود آشنایی داشت، می‌توانست نامه را مستقیماً برای او بفرستد و در غیر این صورت نامه و محتویاتش را برای آشنایی که فکر می‌کرد احتمال بیشتری دارد تا با فرد هدف آشنا باشد پست می‌کرد.

 

پاکت نامه‌ی حاوی چهار مورد زیر بود:

1. توضیحی درباره‌ی تحقیق و درخواستی برای شرکت در این طرح و درنهایت مجموعه قواعدی که شرکت‌کننده باید آن‌ها را رعایت می‌کرد.

2. نام فرد هدف در بوستون و مجموعه‌ای از اطلاعات در مورد او

3. فهرستی خالی که از گیرنده خواسته‌شده بود تا اسم خود را در آن اضافه کند

4. 15 کارت‌پستال که افراد می‌بایست اطلاعات خود را در آن پر کنند

 

شرکت در این طرح نیازمند اجرای چهار قاعده‌ی ساده بود که در برگه‌ای به گیرنده‌ی نامه توضیح داده‌شده بود:

1. اسم خود را در فهرست بنویسید تا گیرنده‌ی بعدی بداند نامه را از طرف چه کسی دریافت کرده است

2. یک کارت‌پستال را از پایین پوشه بکنید. آن را پرکنید و برای دانشگاه هاروارد بفرستید. نیازی به تمبر نیست. این کارت‌پستال برای ما بسیار مهم است چراکه به ما کمک می‌کند تا بتوانیم مسیر نامه را تا رسیدن به فرد هدف ره‌گیری کنیم.

3. اگر فرد هدف را از نزدیک می‌شناسید، نامه را مستقیماً برای او پست کنید. این کار را صرفاً در شرایطی انجام دهید که پیشتر او را ملاقات کرده‌اید و از نزدیک می‌شناسید.

4. اگر فرد هدف را از نزدیک نمی‌شناسید، نامه را برای او نفرستید. در عوض آن را برای آشنایی که احتمال می‌دهید او را بشناسد پست کنید. شما می‌توانید نامه را به دوستان، اقوام یا آشنایانتان بفرستید، اما توجه داشته باشید که باید گیرنده را شخصاً از نزدیک بشناسید.

 

درنهایت 29 درصد نامه‌ها به هدف رسید و بقیه به دست شرکت‌کننده‌هایی افتاد که حاضر به شرکت در تحقیق نبودند. اما نتایج تحقق جالب بود. توزیع گام‌هایی که نامه‌های به هدف رسیده طی کرده بودند را ببینید:

 آزمایش جهان کوچکی

به‌طور متوسط نامه‌ها 5.2 نفر را طی کرده بودند تا به دست نفر آخر برسند. چیزی در حدود 6 گام. نتیجه‌ای که بعدها منجر به‌اصطلاح 6 درجه‌ی جدایش شد. برای رسیدن به فردی دیگر شما به‌طور متوسط نیاز به شش گام خواهید داشت.

میلگرام این آزمایش را به شکل‌های مختلف و با شهر‌های شروع و پایان متفاوت انجام داد تا ابعاد مختلف مسئله را موردبررسی قرار دهد. اکثر تحقیقات نتایجی تقریباً یکسان داشت. بااین‌حال به پدیده‌های جالبی نیز برخورد. به‌عنوان‌مثال دریکی از تحقیقاتش از 24 نامه‌ای که به هدف رسیده بودند، 16 مورد درنهایت توسط یک نفر پست شده بودند. یک تاجر لباس به نام آقای جکابز.

 

اما چطور چنین پدیده‌ای روی می‌دهد؟ در دنیایی به این بزرگی، چطور جهان کوچکی شکل‌گرفته؟ سال‌ها بعد مدل‌سازی این پدیده با عنوان گراف جهان کوچک تبیین شد. به گراف پایین نگاه کنید. این گراف مجموعه‌ای است از خوشه‌هایی که به‌شدت با یکدیگر ارتباط دارند. در دنیای واقعی این خوشه‌ها می‌توانند نمایانگر یک گروه از دوستان، مجموعه‌ی کارکنان یک شرکت و یا هر گروه به هم مرتبط دیگر باشد. اما بین خوشه‌های متفاوت هم ارتباط وجود دارد. ارتباطی که این بار چندان پرقدرت نیست، اما از طریق یک گره با درجه‌ی ارتباط بالا رخ‌داده. درواقع بعضی از گره‌های این گراف نقش کلیدی اتصال‌دهنده‌ی گره‌ها و خوشه‌های دیگر به هم را دارند. این گره‌ها اصطلاحاً هاب نامیده می‌شوند. شما هم در زندگی هاب‌ها را تجربه کرده‌اید. قطعاً در اطرافتان دوستانی دارید که در گروه‌ها و اکیپ‌های مختلفی حضور دارد و عامل اتصال افراد متفاوتی به هم می‌شود. ممکن است با دوست پر رابطه‌تان به اکیپ‌های دیگری واردشده باشید. اکیپ‌هایی که افراد آن را شخصاً نمی‌شناسید و بدون حضور دوستتان هم وارد آن‌ها نمی‌شوید. بنابراین هاب‌ها یا افراد پر رابطه نقش کلیدی ارتباط دادن را ایفا می‌کنند و اگر از مجموعه خارج شوند، گراف روابط ازهم‌گسسته می‌شود. درواقع در نبود ‌آن‌ها گروه‌ها یا خوشه‌های مختلف ارتباطشان را باهم از دست می‌دهند.

 

داستان اما در همین‌جا تمام نمی‌شود. اگرچه دنیا بدون شبکه‌های اجتماعی هم جهان کوچک بود، اما ظهور شبکه‌های اجتماعی آن را کوچک‌تر کرد. سال‌ها بعد، فیس‌بوک بر اساس روابط کاربرانش این آزمایش را تکرار کرد. این بار اما بدون فرستادن نامه. فیس‌بوک دسترسی کاملی به برقراری یا عدم برقراری ارتباط بین دو کاربر دارد، بنابراین نیازی نبود تا از افراد بخواهد نامه را به دوستانشان بفرستند. تنها کافی بود، میانگین گام‌های بین افراد را محاسبه کند. نتیجه 3.5 گام. درواقع با ظهور شبکه‌های اجتماعی پدیده‌ی شش درجه‌ی جدایش به 3.5 درجه جدایش کاهش‌یافته است.

 

همه‌ی ما با موقعیت‌هایی مواجه بوده‌ایم که از تغییر ناامید شده‌ایم. شرایطی که تصور کرده‌ایم اشتباهی همه‌گیر شده و از دست ما کاری ساخته نیست. اما دفعه‌ی بعد فراموش نکنید، به طور متوسط شما با شش گام یا به لطف شبکه‌های اجتماعی با سه گام به تمامی افراد دنیا دسترسی دارید. و این دقیقا یکی از دلایلی است که هنوز هم تبلیغات سینه‌به‌سینه یکی از اثرگذارترین روش‌های تبلیغات است. دنیا آنقدر‌ها که فکر می‌کنید بزرگ نیست.