در سالهای نوجوانی من همیشه پای ثابت بازیهای کامپیوتری بودم و در بعضی موارد از طرفداران سرسخت و متعهد به بعضی بازیهای خاص. آن زمان هنوز دوران طلایی فرومها بود و عجیب نبود که صبح را در بحث با دوستی انگلیسی شروع کنید، بعد دوستی آلمانی به بحث اضافه شود و در ادامه دوستان مصری و چینی و فرانسوی و هلندی. اما زمانی که صحبت از نسخهی جدید بازی میشد، همه در یک چیز مشترک بودند به جز من. همه صحبت از فروش سیدی های نسخههای قبلی و خرید نسخهی جدید میکردند. برای من اما داستان قطعا فرق میکرد. من نه هزینهی چندانی بابت خرید نسخههای جدید بازی میپرداختم و نه هیچ کس در ایران خریدار نسخههای قدیمی بود. جدا از این ما در ایران حساسیت عجیبی به اصطلاحات نو و دست دوم داریم. فرقی نمیکند موضوع بحث سیدی بازی باشد، یا خانه و ماشین و یا حتی گوشیهای موبایل که سالهاست از آنها استفاده نمیکنیم و یا کتابهای درسی دوران مدرسه و دانشگاه. حتی شرایط زندگی را هم متناسب با این فرهنگ تغییر دادهایم. تعداد زیاد کمد و انباری داخل خانهها به عنوان بخشی ضروری از طراحی خانهها در ایران پذیرفته شده. جایی برای نگهداری از چیزهایی که نه نیازشان داریم و نه جرئت دور ریختنشان را.
طی چند هفته اخیر من دائما با این توصیه مواجه شدهام که به زودی قیمت کتابها به شدت افزایش مییابد، پس اگر دنبال کتابی هستید هر چه سریعتر کتابهای مورد نظرتان را بخرید. اما حتی اگر به این توصیهها هم گوش کنیم و هجوم ببریم برای خرید کتابهایی که تا یک ماه یا حداکثر چند ماه آینده نیاز داریم، برای بعد از آن باید چه کار کنیم؟ کتابهای مورد نیازمان در ده سال آینده را بخریم؟ کتابهای خوبی که بعد از این چاپ میشوند را چه کنیم؟ راستش فکر میکنم بهتر است به جای هجوم برای خرید کتاب، یک بار هم که شده هجوم برای تغییر نگرش را شروع کنیم. تغییر نگرش به کالا. تغییر نگرش نسبت به ترس از دست دادن، تغییر نگرش نسبت به کارکرد کالاها.
بیلبورهای تبلیغاتی معمولا با تصاویر کالاهایی پر میشوند که نیازی به آن نداریم. برای همین هم تا این حد تبلیغ میشوند. چند سال پیش اما بیلبورد مرکز تبادل کتاب یکی از استثناها بود. با دیدنش اول در ذهنم مکانی تداعی شد که کتاب میدهی و کتاب میگیری. برایم جالب بود که بدانم چطور قرار است آدمها را رو در روی هم قرار داد تا کتابهایشان را با هم تعویض کنند و اصلا چطور قرار است هر کسی به همان چیزی که میخواهد برسد. بعد از جستجو اما به همان داستان نگرش ما به کالا رسیدم. ما از کالای دست دوم میترسیم، حتی اگر کتاب باشد. مرکز تبادل کتاب به سادگی مکانی است برای خرید و فروش کتاب دست دوم. میتوانید صرفا کتابتان را به قیمت پشت جلد بفروشید، میتوانید صرفا کتاب مورد نیازتان را بخرید و یا هر دو. طراحانش هم احتمالا با درک همین نگرش در انتخاب نام، تبادل کتاب را به جای هر چیزی که اشاره به دست دوم بودن داشته باشد انتخاب کردهاند.
مرکز تبادل کتاب سالنی بزرگ در خیابان مظفر شمالی و روبهروی در پشتی پاساژ رضاست. در سایتش میتوانید اطلاعات کامل مورد نیازتان را پیدا کنید. موردی که به نظر من مهم است، قبل از هر چیز تغییر نگرش مردم به کالاست. این نوع مراکز کمک خواهند کرد تا کالاهای مصرفی را به کالای لوکس تبدیل نکنیم. طبیعی است که همواره هستند افرادی که کلکسیونهای خاصی جمع میکنند، اما اکثر مردم باید بدانند که روزنامهی خوانده شده قابلیت بازیافت دارد، کتاب خوانده شده و در کنج کتابخانه نگهداری شده را میشود به دیگران داد، جمع کردن کتابهای درسی و کنکوری استفاده شده چیزی به داشتههای ما اضافه نمیکند و کم نیستند افرادی که قدرت خرید کتابهای درسی و کمک درسی نو را ندارند. در مرکز تبادل کتاب تمامی اقسام کتابها را میشود خرید یا فروخت. برای پیدا کردن کتابها نیازی نیست تا آنجا بروید و بعد به دنبال کتاب بگردید. سایت مرکز امکان جستجوی کتاب را دارد و کد کتاب هم قفسهی نگهداری کتاب را نشان میدهد. کتابها در هفتههای ابتدایی به قیمت پشت جلد فروخته میشوند، اما با گذشت زمان شامل تخفیف شده و اگر بعد از بازهی زمانی مشخصی خریداری پیدا نشود، هدیه داده میشوند.
تغییر نگرش جمعی آن هم بعد از این همه سال کار سادهای نیست، اما پیشنهاد میکنم حتی برای یک بار هم که شده برای خرید کتاب به این مرکز بروید و تجربهاش کنید. مطمئن باشید تجربهی مستقیم بهتر از هر توصیهایست.