یادم نیست چه زمانی برای اولین بار وارد یکی از فروشگاه‌های شهر کتاب شدم. احتمالاً در اواسط دهه‌ی 80. فروشگاهی بزرگ‌تر و مجلل‌تر از سایر کتاب‌فروشی‌های مرسوم با دکوراسیون مدرن. عاری از شلوغی‌ها و به‌هم‌ریختگی‌های کتاب‌فروشی‌های خیابان انقلاب، با قفسه‌های چوبی شکیل و کدگذاری‌های دقیق به‌جای تلنبار کتاب در قفسه‌های فلزی بدرنگ. فروشندگان یکدست پوش جوان به‌جای پیرمردهای سال‌خورده‌ای که اهمیتی به رنگ و طرح لباسشان نمی‌دادند. بوی عود و چوب سوخته به‌جای دود سیگار شاگرد مغازه و گه گاهی صدای موسیقی به‌جای سروصدای داد زن‌های خیابان انقلاب. این بار تنها خبر از کتاب نبود. از همان بدو ورود می‌شد تنوع لوازم و تحریرهایی که تابه‌حال ندیده بودم، تابلوها و مجسمه‌ها و دستبند و ماگ و منبت و غیره را دید و حیرت‌زده شد. بخش جداگانه‌ای هم برای سی‌دی‌های موسیقی، کتاب‌های خارجی و زیورآلات طراحی شده بود.

  

شهرکتاب با این باور شکل گرفت که تولید و توزیع اطلاعات، مهم‌ترین ابزار توسعه‌یافتگی در جامعه‌ی جهانی امروز است. بهره‌گیری از سیلان پرخروش اطلاعات در سطح جهانی، تولید اطلاعات و تقویت این جریان پرخروش در جهت افزودن بر دانش جهانی و ایجاد تفاهم و همدلی بین فرهنگ‌ها، بالنده کردن فرهنگ ملی ـ اسلامی از طریق گزینش برتر و بهتر از اطلاعات تولیدشده در سطح جهانی، خودی‌سازی این اطلاعات از طریق دانش ترجمه، بزرگداشت فرهنگ ملی از طریق بزرگداشت صاحبان فرهنگ و فرهنگ‌سازان، سرانجام ایجاد محیط‌های پژوهشی و انتقادی باهدف تولید فکر ازجمله هدف‌های اصلی در شکل‌گیری شهرکتاب بوده است.

از اوایل سال ۱۳۷۴ مطالعات و بررسی‌های لازم برای تدوین اهداف و ساختار تشکیلاتی شروع و از نیمه دوم این سال عملیات اجرایی برای ایجاد ستاد مرکزی آغاز شد.

موسسه‌ی شهرکتاب فعالیت خود را عملاً در اسفندماه همان سال با افتتاح نمایشگاه و فروشگاه تخصصی با حضور جناب آقای دکتر حبیبی معاون اول رئیس‌جمهور وقت و استادان و شخصیت‌های فرهنگی آغاز کرد و در بیست و چهارم اردیبهشت‌ماه سال هفتادوپنج به ثبت رسید.

 

شهر کتاب رشد کرد و بزرگ شد. 39 فروشگاه در تهران به راه انداخت و چند ده‌تایی هم خارج از تهران. همان‌طور شیک و مدرن به کارش ادامه داد. اما من دیگر به‌ندرت از شهر کتاب خرید کردم. راهم را کج کردم به سمت انقلاب و کریم‌خان. همان‌جا که پیش‌تر هم فرانکلین و امیرکبیر صنعت نشر را گسترده بودند. من نه از مدرنیته فرار می‌کردم و نه از نظم و ترتیب و قاعده بدم می‌آمد، اما دلایلی داشتم که روند حرکت شهر کتاب را در بلندمدت نه در راستای بالنده کردن فرهنگ ملی که در راستای تضعیف کتاب و کتاب‌خوانی می‌دانم.

انقلاب

 

نه من نظری ندارم

خوب یادم هست اولین باری که وارد کتاب‌فروشی سحر شدم، بعد از گفتگوی چند ده‌دقیقه‌ای، آن مرد دوست‌داشتنی پیشنهاد خواندن تعداد زیادی کتاب بر اساس گفت‌و‌گویمان را داد و دست‌آخر هم کتابی را به‌عنوان هدیه به من داد تا بخوانم. نتیجه‌اش شد سال‌ها رفت‌و‌آمد من به سحر و خرید کتاب‌هایم از آن کتاب‌فروشی دوست‌داشتی و حالا هم افسوس که جایش خالی است.

فکر می‌کنم سال 88 یا 89 بود که یکی از دوستانم از من خواست تا در خرید کتاب برای نمایشگاه کتاب شریف همراهی‌اش کنم. روال کار به این شکل بود که کتاب‌هایی که می‌خواستیم را از ناشران قرض می‌گرفتیم و ازآنچه فروش می‌رفت، درصدی نصیب نمایشگاه می‌شد و باقی‌اش به همراه کتاب‌های فروش نرفته به ناشر بازگردانده می‌شد. اگر از نشر اختران خرید کرده باشید، حتماً آقا مهدی و اخلاق خاصش را می‌شناسید. از هرچند کتابی که برمی‌داشتیم یکی بود که تا چشمش به آن می‌افتاد صدایش بالا می‌رفت که این کتاب به چه درد می‌خورد. این اصلاً دورانش گذشته، نمی‌دهم ببرید. قاعده‌ی سود و ضرر می‌گفت بسیاری از خریداران این کتاب‌ها در دانشگاه هرگز پایشان به کتاب‌فروشی نخواهد رسید و بخش زیادی ازآنچه در دانشگاه فروخته می‌شد سود ناشی از افزایش مشتری برای ناشر بود. اما ناشری که دغدغه‌ی کتاب دارد برایش مهم است چه چیزی بفروشد. نظر دارد و نظرش را هم‌جایی خواهد گفت.

 

در شهر کتاب اما خبری از این نوع نظرها نیست. البته که می‌توانید بپرسید. تابه‌حال شده در کافه بپرسید خودشان چه پیشنهادی دارند و جوابشان آب‌پرتقال یا شیک‌های ساده باشد؟ فروشنده‌هایی که ریسک نمی‌کنند. آب‌پرتقال را همه می‌خورند. نه استثنایی است و نه مزخرف! فروشنده‌ای که ایدئولوژی ندارد، نگرشش را دخیل نمی‌کند و همیشه متوسط‌ترین پیشنهاد‌ها را می‌دهد برای من شبیه به بازیکن یا هوادار فوتبالی است که هر فصل تیم عوض کند و همیشه هم تیم‌های میانه‌ی جدولی انتخابش باشد. نه، حتی چیزی بدتر از این. اگر اوضاع نشر کتاب خوب نیست، اگر ساختارهای اجتماعی نامناسب روزبه‌روز گسترده‌تر شده‌اند، اگر بی‌هویت شده‌ایم، نیازمند آن‌هایی هستیم که فارغ از جهت‌گیری‌شان جدی باشند. شهر کتاب اما کاملاً نقطه‌ی مقابل این‌هاست. برایش فرقی نمی‌کند شما چه بخوانید. قصد هم ندارد جهت‌گیری داشته باشد. همین‌که مشتری خوب و آرامی باشید کافی است.

 

از شیر مرغ تا جان آدمیزاد یا امروز کتاب می‌فروشیم، فردا کباب

شهر کتاب برخلاف اسمش اولویت را کتاب قرار نداده و قرار هم نیست اولویتش کتاب باشد. بخش اعظم سود شهر کتاب از فروش لوازم‌تحریر گران‌قیمت، لوازم تزئینی و کادویی، بازی‌های رومیزی و امثال این‌هاست. اگر شما اولویت فروش را سایر کالاها به‌غیراز کتاب تعریف کنید، پس اولویت دسترسی را هم بر همان بخش‌ها قرار می‌دهید. همه‌ی فروشگاه‌های شهر کتاب بزرگ نیستند، اما آن‌هایی که فضای بیشتری در اختیاردارند، اولویت را نه کتاب که بر سایر کالا گذاشته‌اند. پس مشتری ابتدا با کالاهای غیر کتاب مواجه می‌شود و سپس اگر واقعاً به‌قصد خرید کتاب آمده باشد، مسیر بیشتری را طی می‌کند تا به قفسه‌های کتاب هم برسد. این‌که یک کتاب‌فروشی از درآمد حاصل از کالاهای غیر کتاب (یا به قول برخی غیرفرهنگی) کسب درآمد کند و خود را سرپا نگه دارد، نه بد است و نه نکوهیده. اما اولویت‌ها مهم‌اند. اگر اولویت شما با کتاب باشد، طراحی فروشگاهتان به‌گونه‌ای خواهد بود که تمام خریداران از بخش کتاب بگذرند، اما وقتی اولویت اقتصادی شما چیز دیگری است، خریداران کتاب را از بخش کالاهای دیگر می‌گذرانید. شهر کتاب اولویت طراحی‌اش را بر پایه‌ی میزان فروش و سود و قیمت گذاشته است. مشکل اینجاست که با این انتخاب روزبه‌روز عرصه‌ی طراحی برای بخش کتاب تنگ‌تر خواهد شد و شاید روزی هم سود لوازم تزئینی و غیره و غیره آن‌قدر باشد که کتاب را گوشه‌ای قرار دهیم و هر چه می‌توانیم از شیر مرغ تا جان آدمی زاد را بگنجانیم در ویترین‌های شیک و چشم‌نواز.

 شهر کتاب 2

 

کدام شهرها برای فست فود مناسب‌ترند؟

فرض کنید قصد راه‌اندازی یک مغازه‌ی فروش فست‌فود را دارید. کدام شهر را انتخاب می‌کنید؟ انتخاب اول احتمالاً تهران است. شهر شلوغ من که همواره برای همه‌چیز خریدارانی دارد. گزینه‌های بعدی هم حتماً شهرهای بزرگی مثل کرج و اصفهان و مشهد و تبریز و شیراز خواهد بود. اما بعد از این‌ها باید سراغ کدام شهرها بروید؟ قطعاً انتخابتان نه کویر مرکزی خواهد بود و نه جنوب کشور و شهرهای مرزی. انتخاب سودآور شمال کشور است. ما شمالی‌ها در خرج کردن چیزی از مرکزنشینان کم نداریم. به‌علاوه در طول سال همواره میزبان شمار زیادی از پایتخت‌نشینان هم هستیم. آن‌قدر که حالا مازندرانمان شده تهران کوچک با تمام برندهایش. شهر کتاب هم دقیقاً همین رویه را در پیش‌گرفته. تهران 39 شعبه، کرج 4 شعبه، مشهد و اصفهان و تبریز یک شعبه و مازندران و گیلان و گلستان هم به ترتیب 9، 2 و 1 شعبه دارند. اما خوزستان، سیستان، کرمانشاه، کرمان، بوشهر و هرمزگان سهمشان هیچ است. سهمشان از کتاب و فرهنگ و محصولاتش همان است که از توسعه‌ی شهری نصیبشان شده. تمام آن کتاب‌های مرتبط با توسعه را که مرکزگرایی را نکوهش می‌کنند جمع کرده‌ایم در مرکز. شهر کتاب می‌گوید " با این باور شکل‌گرفته است که تولید و توزیع اطلاعات، مهم‌ترین ابزار توسعه‌یافتگی در جامعه‌ی جهانی امروز است". اما نمی‌گوید برای توسعه می‌بایست دست از پخش رانت در شهرهای بزرگ بکشیم و امکانات فرهنگی را برای تمام کشور فراهم کنیم و اگر رانت مثبتی هم هست، نصیب شهرهای ضعیف‌تر شود. عید امسال شهر کتاب برای مشتریانش تخفیفی در نظر گرفت که نصیب ما مرکزنشینان شد و سهم استان‌های ضعیف از آن هیچ بود. در همین حال دوست عزیز ما باید دست‌تنها برای ساخت کتابخانه در منطقه‌ی محروم از امکانات تلاش کند.

 

برادر بزرگ: آمازون

آمازون بزرگ‌ترین خرده‌فروش دنیاست و همه می‌شناسندنش. آمازون شرکت‌های کوچک را از بین می‌برد، چون زورش می‌رسد. آمازون سهم ناشران را از فروش کتاب‌ها کاهش می‌دهد و بدون کمک دولت‌ها هم ناشران دیگر توان مقابله با آمازون را ندارند. آمازون بزرگ‌ترین خرده‌فروش دنیاست، پس برایش سخت نیست که تعیین کند مردم چه چیزی را بخرند و چه چیزی را نخرند. کافیست دسترسی به برخی کالاها را راحت‌تر کند و دسترسی به برخی را سخت‌تر.

 

شهر کتاب هم بزرگ‌ترین کتاب‌فروشی کشور است. علاوه بر فروش حضوری، یکی از بزرگ‌ترین سایت‌های فروش کتاب در کشور را هم در اختیار دارد. شهرکتاب تا به امروز آمازون نیست. درواقع به نظر نمی‌رسد که شهرکتاب قصد داشته باشد مردم را به خواندن کتابی ترغیب کند و یا از خواندن کتاب دیگری بر حذر دارد. اما این توان را به‌صورت بالقوه داراست و همین هم خطرناک است. در سیستم‌های کوچک و پررقابت شما همواره تعداد زیادی فروشنده با ترجیحات مختلف دارید، بنابراین تضاد و اختلاف میان سلایق و خواسته‌های فروشنده‌ها تا حدودی سبب غیر یکدست شدن بازار و توجه به‌تمامی بخش‌ها خواهد شد. به‌عنوان‌مثال همواره تعداد مناسبی کتاب‌فروشی با اولویت روانشناسی خواهید داشت، تعداد مناسبی درزمینه‌ی جامعه‌شناسی و همین‌طور ادبیات کلاسیک، تئاتر و نمایشنامه، فلسفه و غیره و غیره. اما زمانی که فروشنده‌ای بخش عمده‌ای از بازار را به دست آورد و یا جمع بزرگی از فروشندگان با یکدیگر همسو یا همدست شوند، به‌ناچار سلیقه‌ای بر دیگران پیشی خواهد گرفت. در چنین اتفاقی لزوماً عمدی در کار نیست. کافیست صرفاً چیدمان قفسه‌های کتاب در تمامی مراکز فروش یکسان باشد و همواره قفسه‌ی مرتبط با حوزه‌ای خاص در کنج قرار گیرد. بازهم تکرار می‌کنم که مسئله خوش‌نیتی و یا بد نیتی یک فروشنده نیست، بلکه این خریداران هستند که نباید امکان ایجاد شرایط منجر به انحصار را فراهم کنند و این کار با حمایت از فروشندگان کوچک و با جهت‌گیری‌های مختلف صورت می‌گیرد. در شرایطی که بخش قابل‌توجهی از توزیع یک محصول توسط واسطه‌ها و نه تولید‌کننده‌ی اصلی صورت گیرد، واسطه‌ها امکان تحت‌فشار قرار دادن تولیدکننده را خواهند داشت.

 

نکته‌ی آخر این‌که شهر کتاب تنها دارای مراکز فروش گسترده نیست. نشر هرمس که انصافاً کتاب‌های خوبی را هم منتشر کرده، بخشی دیگر از ساختار شهر کتاب است. فکر می‌کنید تا زمانی که ایران‌خودرو و سایپای دولتی در صنعت خودروسازی حضور دارند، امکان شکل‌گیری و رشد شرکت‌های خصوصی فراهم خواهد شد؟ قطعاً جواب منفی است. خوشبختانه در مورد نشر هرمس، این ناشر بسیار دیرتر از سایر ناشران پایش را به بازار نشر گذاشته و حتی اگر بخواهد هم به این زودی‌ها نمی‌تواند فضای رقابت را از سایر ناشرینی که هویتشان را در طی سال‌ها شکل داده‌اند بگیرد. اما حتی اگر قرار بر این است که شهرکتاب وارد فضای نشر شود، بهتر بود این بودجه‌ی غیرقابل‌رقابت را در حوزه‌ای محدود به کار می‌گرفت که سایر ناشرین وارد آن نمی‌شوند و سودآوری بالا ندارد. اما متأسفانه نشر هرمس اتفاقاً در زمینه‌های گوناگون ورود پیداکرده.

 

فروشندگان کتاب معمولاً چیزی در حدود سی درصد از قیمت پشت جلد کتاب را سود می‌کنند و در شرایطی که بازار نشر کتاب چندان پررونق نیست، من ترجیح می‌دهم این سود نصیب فروشندگان محلی و فروشگاه‌های خود ناشران شود تا همچنان تنوع در فضای کتاب حفظ‌شده و سلایق گوناگون باقی بماند.