حضور در جمع متخصصان و فارغالتحصیلآنهم رشته معمولاً فرصت مناسبی است برای درک بهتر فضای شغلی و تبادلنظر و آشنایی بیشتر با فرصتها و چالشها. به همین دلیل، برخلاف معمول که تمایل چندانی به حضور در جمعهای شلوغ و اتفاقات از پیش برنامهریزی نشده ندارم، از این نوع گردهماییها استقبال میکنم. کمترین خوبی آنها این است که میشود چندساعتی نشست و از بیرون به آنچه دیگران میبینند نگاه کرد. گردهمایی روانشناسانی که هرکدام داعیهی نقشی مهم در سلامت جامعه دارند.
از چند هفته قبل مجموعهای را پیدا کردم که کارگاههای هفتگی جالبی برگزار میکند. اولین موردش اما جالبترینش بود: کارگاه روشهای نوین ارزشیابی روانشناسان! برای توضیح باید بگویم که در کتابهای روانشناسی معمولاً به چنین عنوانی بر نخواهید خورد. آنچه ممکن است با آن روبهرو شوید ارزیابی روشهای درمانی است. طبیعی است که روشی که در مدتزمان کمتر بیشترین میزان بهبودی را حاصل کرده و درگذر زمان کمترین میزان بازگشت به اختلال را نشان دهد، روش بهتری بهحساب خواهد آمد. در عمل اما روانشناسی بعد از تمام این سالها همچنان مجموعهی گستردهای از رویکردها و نظریات را در خود جایداده و روانشناسان بالینی و مشاوران نیز بسته به علایق و تمایلاتشان از رویکردهای خاص خود استفاده میکنند.
پیش از شروع کارگاه، بر اساس عنوان حدس میزدم احتمالاً در پس ارزیابی روانشناسان به میزان موفقیت روشها و درمانهای مختلف در مورد اختلالات مختلف پرداخته خواهد شد و شاید کمی هم انتقاد از برخی روانشناسان کشورمآنکه جدا از نوع اختلالی که با آن روبهرو هستند، همواره رویکرد یکسانی را در پیش میگیرند. کارگاه که شروع شد اما داستان تغییر کرد. از همان لحظهای که ارائهدهنده صحبت از رویکرد جدیدی کرد که خودش مبدع آن است و حالا در تهران کلینیکهای مختلف از آن بهره میگیرند و در آینده سراسری میشود، خودم را آماده کردم تا با پدیدهای ایرانی روبهرو شوم.
اول با کشیدن چند خط شروع کرد: فرض کنید من صاحب کلینیک، پنج مراجع در اختیار روانشناس قرار میدهم. چهار نفر از آنها بعد از جلسه اول دیگر مراجعهای ندارند و نفر آخر شش جلسه دیگر برای مشاوره به کلینیک میآید. پس این روانشناس از پنج مراجعی که به او دادهایم، شش جلسه درآمدزایی کرده. ضریب بهرهوری این روانشناس 1.2 است. روانشناس دیگری پنج مراجع دریافت کرده که هرکدام علاوه بر جلسه اول، یک جلسه دیگر مراجعه میکنند. ضریب این روانشناس 1 است. پس روانشناسی که یک مراجع را شش جلسه نگهداشته و چهار مراجع دیگر، از او راضی نبودهاند، بهتر از روانشناسی است که هرکدام از مراجعانش صرفاً برای جلسه دوم درمان شرکت کردهاند. کمی مکث میکند. حالا اجازه دهید شرایط جدید را مطرح کنیم. روانشناسی را در نظر بگیرید که خودش مراجع دارد و ما مراجعی در اختیارش قرار ندادهایم. اگر هیچکدام از پنج مراجعش برای جلسه دوم حاضر نشوند و هر پنج نفر پس از همان جلسه اول درمان را رها کنند، ضریب او چند است؟ شاید بر اساس مثال قبل فکر کنید، ضریب او صفر است. اما نه. ضریب او یک است، چون کلینیک هزینهای برای مراجعانش نپرداخته و او خودش هر پنج مراجع را آورده. من این روانشناس را حتماً استخدام میکنم، چون حتی اگر مراجعانش درمانی دریافت نکنند، او برای ما سود ده است بدون اینکه هزینهای کرده باشیم! جناب ارائهدهنده، پس از مثالهای مشاوره به سراغ کارگاهها رفت و فرمولهای مشابهی برای برگزارکنندگان کارگاهها هم ارائه داد.
او درست میگفت. فرمول سادهی او همان راهکاری است که مغازهداران برای انتخاب فروشندگانشان، کارخانهها برای انتخاب بازاریاب و توزیعکنندگان مواد مخدر برای نوچههایشان به کار میبرند. فرمول و روشی کاملاً اقتصادی با سه رأس مشخص: صاحب سرمایه، فروشنده و دلال و خریدار. این بار صاحب کلینیک همان صاحب سرمایه است، فروشنده روانشناس است و خریدار هم مراجع. اگر فروشندهی خوب، فروشندهای است که جنس را به بالاترین قیمت به خریدار بفروشد، پس روانشناس خوب هم روانشناسی است که مراجعش را بیشتر نگه دارد. اگر توزیعکننده مواد مخدر به دنبال معتاد کردن خریداران است، روانشناس هم لابد باید به دنبال معتاد کردن مراجعان و درمانجویانش باشد. به قول ارائهدهندهی عزیزمان، اصلاً اینطور به قضیه نگاه کنید که روانشناس با مراجعش دوست شده و بابت دوستیاش پول دریافت میکند. وقتی پزشکان از من بابت جراحی فلان قدر پول میگیرند، من هم باید درآمد داشته باشم.
همهچیز بهظاهر درست است دیگر. همهچیز بهجز رأس چهارم، یعنی دولت یا سیستم نظارتی. حوزهی سلامت، حوزهی دلالی و عرضه و تقاضا نیست. دستکم مدل غیر ایرانیاش اینطور نیست. حوزهی سلامت، همواره نیازمند رأس چهارمی است به نام دولت. دولتهای دیگر چهکار میکنند؟ آنهم در کشورهایی که دولتهای کوچکتر و محدودتری از ما دارند. دولت که نمیتواند تکتک روانشناسان و روانپزشکان را زیر نظر بگیرد. بله نمیتواند و چنین کاری هم نمیکند. اما ساختار سادهای به نام بیمه میتواند. ما در ایران تصور غلطی از بسیاری از ساختارها و راهکارها داریم. همانطور که هنوز متوجه نقش مالیات در کنترل اقتصاد نشدهایم و تفاوت مالیات را با باج و خراج نمیدانیم، تصورمان از بیمه هم غلط است. بیمهها صرفاً نقش کاهش هزینهی بیمار را ایفا نمیکنند. اتفاقاً نقش مهمتر آنها کنترل عملکرد شرکتها و مراکز درمانی است. زمانی که خدمات بهداشت و درمان تحت پوشش بیمه قرار میگیرند، و ضوابط ارائهی بیمه نیز کاملاً بر اساس رویکرد یکپارچه و برنامهریزی بخش بهداشت و درمان دولت تعریف میشود، امکان نگهداری مراجع برای جلسات نامتناهی نیز از بین میرود. بهعنوانمثال در اکثر کشورهای اروپایی و آمریکا روانشناسان ملزم به تعیین اختلال مراجع و پر کردن فرمهای نظارتی و بیمه هستند. بر این اساس بیمهها سقف معینی را بر اساس تشخیص روانشناس در نظر میگیرند. پس اگر مراجعی برای مشاورهی خانواده به شمای روانشناس مراجعه کرد، نمیتوانید او را برای یک سال تمام به کلینیک و یا مطب بکشانید. شاید عجیب باشد، اما در همین حال هستند روانشناسانی که مفتخرند که چند سالی است مراجع جدیدی را نمیپذیرند، چراکه مراجعانشان از سالها قبل مشتری دائم کلینیکشان شدهاند.
برنامهریزی دولتها برای مواجهه با پدیدههای ناگزیر اجتماعی نیز از همین طریق صورت میگیرد. استانداردهای پزشکی، روانشناسی و روانپزشکی هرچند سال یکبار دچار تغییراتی میشوند. بخشی از این تغییرات، نهتنها به دلیل یافتههای جدید، بلکه به دلیل تحت پوشش بیمه قرار گرفتن خدماتی است که پیشتر موردقبول این بخش نبودهاند. مدتی پیش، جادی از اختلال اعتیاد به بازی کامپیوتری نوشت ( این اختلال در نسخه سال 2013 راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی که توسط انجمن روانشناسی آمریکا منتشر میشود و در ایران نیز مورداستفاده است، بهطور مشخص بهعنوان اختلال شناخته نمیشد، بلکه آن را نیازمند بررسی بیشتر دانسته بودند)، اما نکتهی مهم واکنشی است که معمولاً ما به این خبرها داریم. قرار گرفتن اختلالات جدید در استانداردها در دنیا، نه لزوماً به معنای اهمیت بالینی آنها، بلکه بیش از آن به معنای تحت پوشش بیمه قرار گرفتن است. درواقع نکتهی مهم در این زمینه این است که ازاینپس اگر شما در ارتباط با میزان استفادهی خود از بازیهای کامپیوتری نگران بوده و نیازمند مراجعه به روانشناس باشید، بدون نگرانی میتوانید از بیمه استفاده کنید. و نکتهی دیگر اینکه تصمیم گیران کلان حوزهی بهداشت عمومی با قرار دادن این اختلال در استانداردها نگرانی خود را از روند اثرگذاری بازیهای آنلاین و کامپیوتری اعلام کرده و برای آن برنامهریزی میکنند. این در حالی است که ما همچنان نه حوزهی سلامت روان را تحت پوشش بیمه قرار دادهایم و نه استانداردهای مرتبط با بافت فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی کشورمان را ارائه میدهیم. درواقع حتی کوچکترین تلاشی هم برای هدایت فعالان حوزهی سلامت روان نداشتهایم.
آن کارگاه تمام شد، اما بد نیست همین حالا که هنوز ما روانشناسان تبدیل به گروهی مقتدر و غیرقابلکنترل نشدهایم، متوجه این نگرشها باشیم و پیش از آنکه روانشناسان نیز همچون سایر طبقات حوزهی سلامت غیرقابلمهار شوند، ساختارهای نظارتی و کنترلی مناسب را ایجاد کنیم.