به عمل کار برآید به سخن‌دانی نیست

من معمولاً از طرف دوستان متهم می‌شوم به حرف بدون عمل. داستان ازاین‌قرار است که همیشه صحبت از کار خیریه می‌کنم، اما فعالیت رسمی خیریه‌ام به کمک‌های مالی محدود است و از آخرین کار داوطلبانه‌ام چندین سال می‌گذرد. نتیجه این‌که پیش از عید 97 با پیامی از طرف یکی از دوستان مواجه شدم حاوی اعلام نیاز محک به داوطلبان و تأکید دوستم بر این‌که آخرین فرصت است. نیازی به کار سخت هم نیست که از زیرش در بروی، نوشته حداقل درک و شعور و دانش و کمی هم اکسل و ورد! البته متن فقط دو مورد آخر را نوشته بود، موارد قبلی را دوستم نوشت تا تأکید کند راهی برای دررفتن ندارم و حتی من هم مناسبم.

 

مصاحبه، معرف، پارتی، سابقه‌ی کار

برای مصاحبه‌ی محک برخلاف هر مصاحبه‌ی شغلی دیگری نیازی به استرس و آماده‌سازی نیست. وارد ساختمان که شدید، چرخشی به راست می‌کنید و دومین در سمت چپتان می‌شود بخش داوطلبی. وارد که شدید به اولین نفری که روبه‌رویتان بود توضیح می‌دهید که برای همکاری آمده‌اید و مصاحبه شروع می‌شود. آقا یا خانم مصاحبه‌گر توضیحاتی می‌دهد که احتمالاً جدی نمی‌گیرید، اما بعداً توضیح می‌دهم که جدی است. فرم مصاحبه را به دستتان می‌دهد که شامل اطلاعات شخصی و تحصیلات و معرف و غیره است. مرحله‌ی بعدی انتخاب نحوه‌ی همکاری است. اگر عکاس حرفه‌ای هستید می‌توانید در این زمینه همکاری کنید. اگر وانت یا خودروی باری دارید می‌توانید در حمل‌و‌نقل کمک کنید. من هیچ‌کدام از این دو مورد را نداشتم. پس باقی می‌ماند استفاده از مدرک روانشناسی که تمایلی به استفاده نداشتم، دانش زبان انگلیسی و البته آن سال‌های دوست‌نداشتنی تحصیل در رشته‌ی مهندسی.

برای همکاری درزمینه‌ی ترجمه نیازی به حضور در محک نیست. برگه‌ای با دو متن فارسی و انگلیسی را به شما می‌دهند تا هرکدام را به زبان دیگر ترجمه کنید. متن انگلیسی متنی است رسمی از خبر حضور رئیس محک در کنفرانسی خارجی و ادامه‌ی ماجرا. اگر ترجمه‌ی آکادمیک کرده باشید، این بخش را به‌سرعت تمام می‌کنید. ترجمه‌ی فارسی به انگلیسی اما متفاوت است. احتمالاً بخشی از داستانی است به زبان فارسی و با لحن کودکانه. داستان کودکی که برای اولین بار به محک آمده و ساختمان سفید و باقی ماجرا. نکته اما لحن کودکانه است که برای ترجمه نیاز به زمان و دانش بیشتری دارد.

و قسمت آخر، همان دانش مهندسی. توضیح می‌دهم که پیام محک اشاره به ورد و اکسل و کار با کامپیوتر داشته و من هم به همین دلیل آمده‌ام. آقای مصاحبه‌گر از تمرکزم می‌پرسد و این‌که آیا می‌توانم اعداد را از یکجا بخوانم و جای دیگر وارد کنم؟ درحالی‌که سال‌ها حضورم در دانشگاه را لجن‌مال شده می‌بینم جواب مثبت می‌دهم و مصاحبه ظاهراً تمام می‌شود.

حالا نوبت می‌رسد به توضیحات. هر داوطلب باید یک روز در هفته را انتخاب کند. ساعت کاری از 9 صبح تا 4 بعدازظهر است و درصورتی‌که به هر دلیل بخواهید یک روز را غایب باشید باید از 24 ساعت قبل به بخش داوطلبی محک خبر بدهید. در صورت دو بار حاضر نشدن، همکاری شما لغو می‌شود! محک به داوطلبان غذا می‌دهد و نیازی نیست با خودتان غذا ببرید. و اما نکته‌ی آخر، اشاره به کاغذ روی دیوار است که شما را ملزم می‌کند به رعایت قواعدی در لباس پوشیدن. اگر مثل من تحت هیچ شرایطی به لباس رسمی تن نمی‌دهید، همان روز اول شرایطتان را مشخص کنید تا به مشکل نخورید. به آقای مصاحبه‌گر توضیح می‌دهم که اگر منظور از پوشش ذکرشده، شلوار پارچه‌ای یا پیراهن مردانه است، شرمنده‌شان می‌شوم و شدنی نیست. اما آقای مصاحبه‌گر که خودش پیراهن مردانه و شلوار پارچه‌ای پوشیده درحالی‌که کمی دستپاچه شده، سریع توضیح می‌دهد که نیازی به این پوشش نیست و خودش هم همین یک روز برحسب اتفاق این دو را پوشیده. (همین‌جا داخل پرانتز اضافه کنم که در شش‌هفته‌ای که من در محک گذراندم هم برحسب اتفاق همچنان شلوار پارچه‌ای و پیراهن مردانه پوشیده بود، که البته یک انتخاب شخصی است، همان‌طور که شلوار جین و تی‌شرت من)

گر بدین‌سان زیست باید پست

من چه بی‌شرمم اگر فانوس عمرم را به

رسوایی نیاویزم

بر بلند کاج خشک کوچه بن‌بست

 

 

آغاز به کار، دوطبقه پایین‌تر از آسانسور

هفته‌ی اول شروع‌شده و من راهی دوطبقه پایین‌تر از آسانسور می‌شوم. قضیه ازاین‌قرار است که آسانسور کند محک تا طبقه‌ی منفی سه پایین می‌رود و برای رسیدن به بخش حسابداری شما باید از راه‌پله‌ی تنگی راهی طبقه‌ی منفی پنج شوید. این‌که چرا آسانسور تا آخرین طبقه پایین می‌رود را نفهمیدم، اما از یک‌چیز مطمئنم. آنجا خبری از سیستم تهویه‌ی مطبوع نیست. شاید اشتباه کنم، اما تا جایی که من متوجه شدم تنها راه ورودی هوا در این طبقه دری شیشه‌ای است که می‌توانید از آن به بیرون برسید. تا جایی که من متوجه شدم تقریباً کل طبقه مربوط به حسابداری است. بخش‌های مختلف اساساً با دیوار جدا نشده‌اند، اما با پارتیشن‌بندی تعداد زیادی اتاق ایجادشده. درواقع در طراحی اولیه احتمالاً این طبقه اساساً برای کار اداری ساخته نشده بوده.

 

حسابداری، اسناد مالی و دنیای اعجاب‌انگیز محک

کار من در بخش حسابداری، با ورد و اکسل و کامپیوتر نیست، اما ارتباط نزدیکی به اکسل دارد. چطور؟ بخشی که من باید در آن کارکنم متشکل از حدود 15 الی 20 کارمند است که باید با ماشین‌حساب اعداد را جمع بزنند! و خب کار من هم به همین جمع زدن‌ها، واردکردن‌ها و مهر زدن‌ها خلاصه می‌شود. طبیعتاً کار جذابی نیست، اما یک مزیت بزرگ دارد. در اینجا به اسناد پرداختی محک به خانواده‌های کودکان مبتلابه سرطان دسترسی دارم که بخش اعجاب‌انگیز محک است.

فرض کنید شما در شهری دور زندگی می‌کنید و برای درمان به محک می‌آیید. شما سوار آژانس می‌شوید تا به پایانه اتوبوس‌رانی، فرودگاه یا ایستگاه قطار برسید. از یکی از این سه‌راه به تهران و بعد هم به محک می‌آیید. در محک تحت درمان قرار می‌گیرید، دوباره با آژانس راهی داروخانه و بیمارستانی مشخص در تهران می‌شوید و در حین اقامت هم از سوپرمارکت محل اقامتتان برای کودکتان خریدی مثل پوشک می‌کنید. محک تمامی این هزینه‌ها را می‌پردازد. مطلقاً تمامی آن‌ها را و این احتمالاً پیشرفته‌ترین بخش رفتاری محک است. خوشبختانه حجم کمک‌های مالی به محک به‌قدری زیاد است که محک توانسته حتی هزینه‌ی آژانس خانواده‌ها را هم بپردازد تا دست‌کم نگرانی مالی خانواده‌ها از روی دوششان برداشته شود. به این‌ها اضافه کنید کمک‌هزینه‌ای که محک به خانواده‌ها می‌پردازد و بعضی کمک‌های مناسبتی مثل خرید لباس عید.

محک در تبلیغات و جا انداختن کمک مالی واقعاً موفق بوده. از بیرون ساختمان که وارد شوید، روبه‌رویتان بخش کمک‌های مردمی را می‌بینید که همیشه شلوغ است و این‌ها جدا از کمک‌های مالی است که از طریق پرداخت اینترنتی دریافت می‌شوند. علاوه بر کمک‌های نقدی، کمک‌های مادی به شکل غذا و لباس و غیره را هم اضافه کنید. مهم‌تر از این‌ها همان‌طور که گفتم نوع نگاه محک به کمک است. اگر کمک‌های محک به دارو و درمان خلاصه می‌شد خانواده‌های زیادی همچنان با مشکل رفت‌وآمد و اسکان و غیره مواجه بودند که روند درمان را با مشکل مواجه می‌کرد، اما نوع نگاه محک به مسئله خوشبختانه فراتر از استانداردهای بسیاری از سازمان‌های مردم‌نهاد ایرانی است.

 

کمی کول باشیم

برخورد کارکنان محک با داوطلبان خوب و محترمانه است. تعداد زیادی از کارکنان محک قبل‌تر در محک کار داوطلبانه انجام داده‌اند و یا همین حالا یک روز را باکار داوطلبانه می‌گذرانند. همین هم باعث شده تا برخورد خوبی با شما داشته باشند. اما مشکلاتی هم هست. البته جابه‌جا تفاوت‌هایی هست، ولی کارکنان رسمی محک بیش‌ازحد از لفظ داوطلب در برخورد با شما استفاده می‌کنند. من شش هفته در محک گذراندم و چیزی که زیاد به چشمم می‌خورد این بود که کارکنان رسمی، نه من و نه سایر داوطلبان را به اسم صدا نمی‌کردند. این می‌تواند نوعی احترام باشد، اما فراموش نکنید احترام در جای اشتباه معنای متفاوتی دارد. ممکن است فردی را که برای اولین بار می‌بینید شما خطاب کنید، اما اگر بعد از دوستی به دوستانتان بگویید شما یا آقای فلانی اسمش دیگر احترام نیست، حفظ فاصله است. کارکنان رسمی محک هم با همین مشکل مواجه‌اند. تکرار مداوم کلمه‌ی داوطلب در برخورد با شما به معنای یادآوری فاصله است و شما باید یادتان باشد برایشان خودی نیستید.

 

کمی نبوغ لطفاً!

در این مدت کوتاه طبیعی است که من به بخش منابع انسانی و نحوه‌ی استخدام‌ها دسترسی پیدا نکردم و اطلاعاتم محدود به صحبت‌هایی است که با کارکنان محک داشتم. اما اگر تجربه‌ی جمع‌های متفاوت چه در مدرسه، چه در دانشگاه و چه در محیط کار یا سازمان مردم‌نهاد دیگری را داشته‌اید، از همین حالا بدانید که در محک خبری از نبوغ نیست. این را می‌توانید از نحوه‌ی برخورد کارکنان باهم، شوخی‌ها، نحوه‌ی انجام کار، سبک زندگی و صحبت‌ها و راه رفتن‌ها و خاطره‌ها بفهمید. درواقع درزمانی که در محک هستید انتظار شخصیت‌های عجیب‌وغریب، شوخی‌های عجیب و باحال، لباس پوشیدن خاص، تله‌پاتی‌های هوشمندانه، سبک زندگی‌های خاص یا هر چیزی که شمارا با آدم‌های متفاوتی مواجه کند نداشته باشید. محک به شکل عجیبی آدم‌های عادی را دورهم جمع کرده. محکی‌ها باهم شوخی می‌کنند، اما چیزی در حد تکرار شوخی‌های کاراکتر‌های تلویزیونی یا لفظ‌های اینستاگرامی است. در نحوه‌ی کار کردن هم خبری از گیک‌ها یا هر چیز متفاوتی نیست. احتمالاً بخش زیادی از کارکنان محک سال‌هاست صبح لباس‌های رسمی کار را می‌پوشند و به محک می‌آیند، کار یکسانی را به شکل یکسانی انجام می‌دهند و ساعت 4 هم می‌روند. آخر ماه حقوق می‌گیرند و در تعطیلات هم با خانواده به شمال می‌روند. در سن مناسب ازدواج‌کرده‌اند و در سن مناسب هم بچه‌دار شده‌اند و اگر در شصت‌سالگی رفاه مناسبی داشته باشند، راضی خواهند بود. فکر کردن به تغییر، شیطنت، روز متفاوت؟ نه خبری از این چیزها نیست.

 

آجری دیگر در دیوار _ کمی آزادی لطفاً

محک همان‌‌قدر ساختار سفت و سختی دارد که شرکت‌هایی نظیر سایپا یا ایران‌خودرو. خبری از شیفت کاری شناور، دورکاری، حقوق بر مبنای کارکرد و راندمان و خروجی نیست. همه‌ی کارکنان سر ساعت مشخص واردشده و سر ساعت مشخص خارج می‌شوند. بازه‌ی زمانی مشخصی برای خوردن نهار وجود دارد که حدود 20 دقیقه را در برمی‌گیرد. محک اعتقادی به زمان استراحت، زمان طوفان فکری و امثالهم ندارد. وسایل تفریح و رفع خستگی؟ ابزار ورزش؟ نه خبری نیست. ساعت کاری یعنی کار، کار، کار. همان سیستم اداری که سال‌ها در ایران اجراشده در محک هم ادامه پیداکرده. مشکل کجاست؟ ما هنوز نمی‌خواهیم باور کنیم، آن‌هایی که ساعت کاری را کاهش داده‌اند، زمانی برای استراحت گذاشته‌اند، کارکنانشان را در اموری بیشتر از وظایف ثابت سهیم کرده‌اند، امکان ساعت کاری شناور را برای کارکنان قرار داده‌اند، وسایل تفریح را به‌عنوان بخشی از محیط کاری در نظر گرفته‌اند، صرفاً خیرین اجتماعی نبوده‌اند. همه‌ی این‌ها به محیط‌های کاری اضافه‌شده تا راندمان افراد را بالا ببرد. نتیجه‌ی حذف این‌ها چه شده؟ کارکنان محک هم مشابه کارکنان سایر شرکت‌ها و کارخانه‌ها هستند. متوسط زمان کاری مفید در ایران چقدر است؟ در محک هم چندان بهتر نیست. درحالی‌که من مشغول جمع‌کردن اعداد با ماشین‌حساب و نوشتن آن‌ها روی کاغذ هستم، خیلی از کارکنان ثابت محک در حال تعریف کردن خاطرات مهمانی شب قبل، مشکلات خانوادگی و غیره هستند.

 

انباشت سرمایه‌ی مالی و انسانی خطرناک است

خداحافظ محک

می‌خواهید پولی را برای کمک خیریه به موسسه‌ای بدهید. اولین جایی که ذهنتان می‌رسد محک است. می‌خواهید کمکی داوطلبانه داشته باشید. قبل از هر جا به فکر محک می‌افتید. و این‌طوری است که محک بزرگ‌شده و موفق البته. اما در پس این موفقیت خطر بزرگی هم نهفته. سری بزنید به گزارش مالی سال 95 محک. محک دچار انباشت سرمایه‌ی مالی و انسانی است و این موضوع خطرناک است. چرا خطرناک؟ اگر شما شرکتی داشته باشید که در انتهای هرسال بدون زحمت مبلغ زیادی سرمایه‌ی مالی جذب کند و هرروز هم تعداد زیادی متقاضی کار بدون دستمزد به شرکتتان مراجعه کند چه اتفاقی می‌افتد؟ شما به فکر تغییرات اساسی نمی‌افتید. بخش تبلیغات به بزرگ‌ترین بخش شرکت شما تبدیل می‌شود تا سرمایه‌های ورودی را همچنان حفظ کنید، اما راندمان کارکنانتان برایتان اهمیتی نخواهد داشت، چون همیشه کارکنان بدون حقوقی خواهید داشت و حقوق کارکنانتان را هم از سرمایه‌های ورودی می‌پردازید. محک در مواردی دچار همین معضلات شده. بخش اداری محک روزبه‌روز بزرگ‌تر می‌شود، آن‌هم با کارکنانی که راندمان بالایی ندارند. همان بخش جمع اعداد را در نظر بگیرید. بخش جمع اعداد قسمت حسابداری! حدود 15 تا 20 نفر کارمند رسمی داشت که خروجی‌شان به‌اندازه 3 نفر کارمند باکار مفید 8 ساعت بود. این یعنی حدود 30 میلیون تومان اتلاف پول در ماه، آن‌هم در یک بخش. فکر می‌کنید سایر بخش‌ها این‌طور نیست؟ امیدوارم!

نکته‌ی دیگر هم همان داستان ما به شما پول می‌دهیم و شما به آن‌هاست که پیش‌تر توضیح داده‌ام (از اینجا بخوانید). مؤسسات خیریه همچنان در نقش توزیع‌کننده پول عمل می‌کنند. یک‌بار دیگر به گزارش مالی سال 95 محک رجوع کنید و از خودتان بپرسید با دارایی مالی محک چه‌کارهایی می‌توانست راه بیفتد و چند نفر سرکار می‌رفتند و چه برگشت سرمایه‌ای داشت. آن زمان می‌شد نگران نبود از آینده و سرمایه‌های مردم هم می‌توانست به سمت موسسه‌های دیگر برود تا آن‌ها را هم خودکفا کند.

و اما داستان انباشت سرمایه‌ی انسانی. گفته بودم که وقتی شما با هجوم متقاضیان همکاری بدون مزد مواجه می‌شوید، نتیجه چیزی نیست جز انباشت کارکنانی که سیستم شمارا حرکت نمی‌دهند. شما برنامه را مشخص می‌کنید و همیشه هستند آدم‌هایی که با سیستم شما همخوانی مطلق داشته باشند. به یاد بیاورید در مورد نبوغ چه گفتم. انباشت نیروی انسانی هم به حدی در محک افزایش‌یافته که محک حتی تمایلی جذب داوطلبانی با ساعت کاری متفاوت، کمتر یا بیشتر ندارد. در آخرین روز همکاری من با محک در هفته‌ی ششم، از بخش داوطلبی خواستم تا ساعت کاریم را از 9 تا 16 به 10 تا 17 تغییر دهم و جواب ساده بود. ساعت کاری ما مشخص است و با هیچ‌کس چنین همکاری نخواهیم داشت. مکالمه‌ی یک‌ساعته‌ی ما بی‌نتیجه بود و درنهایت منجر به قطع همکاری شد، چراکه محک به تعداد زیاد داوطلب با ساعت کاری 9 تا 16 دارد!

 

سرطان به‌جز درد هزینه دارد

بااین‌همه آیا فکر می‌کنم نباید به محک کمک کرد؟ چرا، به‌هرحال همچنان شعار محک درست است: سرطان به‌جز درد هزینه دارد و محک توانسته بار این هزینه را از روی دوش خانواده‌ها بردارد. این هم بدون کمک مردم ممکن نبود و باید ادامه پیدا کند. پس کمک کنید، اما قاعده‌مند و بر اساس خواسته‌هایتان. محک عملکرد خوبی دارد اما نیازمند بهبود ساختارهایش هم هست و خواهد بود. و تا زمانی که شما صرفاً با چند کلیک به محک یا هر موسسه‌ی دیگری کمک مالی می‌کنید و بعد هم بدون کوچک‌ترین تعاملی به زندگی‌تان برمی‌گردید اتفاق نخواهد افتاد.

در آخر زمانی که در حال نوشتن این مطلب بودم به طور اتفاقی به نوشته‌ای از آقای شعبانعلی رسیدم که خواندنش را مفید می‌دانم. قبل‌تر از ضرورت تغییر نگاه به فعالیت‌های عام‌المنفعه یا خیریه نوشته بودم (از اینجا بخوانید). من ایشان را نمی‌شناسم و از دیدگاهشان هم اطلاعی ندارم، اما خواندن و فکر کردن به این مطلب را مفید می‌دانم.