فاصله گذاری که اثر بیگانگی و یا a-effect نیز خوانده می شود، ایده محوری نظریه دراماتیک برتولت برشت، نمایشنامه نویش و کارگردان تئاتر است. فاصله گذاری شامل استفاده از تکنیک های مختلف به منظور ایجاد فاصله احساسی میان تماشاگر و اثر هنری است. بدین منظور با استفاده از روش هایی برای یادآوری تصنعی بودن نمایش، اجازه ایجاد رابطه احساسی میان تماشاگر و اثر نمایشی داده نمی شود.

 

برخی از روش های به کار رفته در فاصله گذاری شامل موارد زیر هستند:

 

  • استفاده از زیرنویس در فیلم ها و یا ظاهر شدن تصاویر بر روی پرده
  • خارج شدن بازیگران از نقش خود و صحبت مستقیم با تماشاگر
  • خواندن آواز و یا ارائه توضیح در مورد تئاتر
  • استفاده از نوع خاص طراحی صحنه که در آن با استفاده از نور و یا طناب ها، تماشاگر دائما از این امر که شاهد یک تئاتر _ غیر واقعی _ است آگاه می شود.

 

بنابراین این امر که تماشاگر تا چه حد با شخصیت های نمایش همذات پنداری کرده و یا در نمایش غرق! شود در این روش کنترل شده و در نتیجه تماشاگر آگاهانه درک می کند که آن چه می بیند، انعکاسی از واقعیت در نمایش است.

فاصله گذاری برشتی 

به عقیده برشت فاصله گذاری نه تنها روشی زیبایی شناسانه است، بلکه می بایست از آن به عنوان وظیفه و ماموریت تئاتر یاد کرد. برشت که علاقه خاصی به فلسفه هگل، مارکس و تئوری خرق عادت ( آشنایی زدایی ) ویکتور اشکلوفسکی داشت، فاصله گذاری را به عنوان روشی برای کمک به تماشاگران جهت درک روابط پیچیده میان رشد تاریخی و روابط اجتماعی به شمار می آورد. برشت با طراحی صحنه هایی که عجیب و یا غیر معمول بودند، تلاش کرد تا به تماشاگران نقشی فعال در تولید اثر هنری ببخشد. در واقع تلاش برشت بر این بود که تماشاگر مجبور شود در ذهن خود در مورد محیط تصنعی نمایش سوال کرده و از خود بپرسد هر کدام از المان های نمایش چه ارتباطی با رویداد های زندگی واقعی دارند. با استفاده از این روش ( فاصله گذاری) او امیدوار بود تا تماشاگران از بعد احساسی از نمایش فاصله بگیرند و به دنبال پاسخی منطقی بگردند.