آخر بازی / در انتظار گودو / همراه با نقد تئاتر به مثابه متن

عنوان اصلی : waiting for godot , end game

نویسنده : ساموئل بکت

مترجم : بهروز حاجی محمدی

ناشر : انتشارات ققنوس

در انتظار گودو به قلم ساموئل بکت از نخستین و مطرح ترین نمایشنامه های تئاتر ابزورد ( theater of absurd ) به شمار می آید.

بخشی از نمایشنامه در انتظار گودو:

ولادیمیر: گوگو، کنار اومدن با آدمی مثل تو سخته.

استراگون: اگه از هم جدا می شدیم بهتر بود.

ولادیمیر: همیشه این رو می گی و همیشه خودت رو به من می چسبونی.

استراگون: کشتن من بهترین راهه، مثل اون یکی.

ولادیمیر: کدوم یکی؟

استراگون: مثل میلیاردها آدم دیگه.

ولادیمیر: (موعظه وار) هر کسی را صلیب کوچکی است. ( آه می کشد ) تا دمی که بمیرد. ( به خاطرش می آید ) و فراموش شود.

استراگون: چون نمی تونیم در این فاصله ساکت باشیم، بیا آروم حرف بزنیم.

ولادیمیر: راست می گی. این طوری خسته نمی شیم.

استراگون: این جوری فکر نمی کنیم.

ولادیمیر: عذرش رو هم داریم.

استراگون: این جوری نمی شنویم.

ولادیمیر: دلایل خودمون رو هم داریم.

استراگون: تموم صداهای مرده ها رو.

 

بخشی از مقاله تئاتر به مثابه متن ( مایکل وارتون ) :

زمان مثل نیرویی است که شخصیت ها از وجودش آگاهند و در آن به نحوی فزاینده رو به تحلیل می روند، اما از تداوم آن درکی ندارند. اگر هر روز چون روزهای دیگر باشد، چگونه آنان گذر واقعی زمان و نزدیکی پایان را درک کنند؟ گودو بر زمینه ی وعده ی ظهوری استوار است که هرگز تحقق نمی یابد. آخر بازی، وعده ی عزیمتی است که هرگز رخ نمی دهد. به نظر می رسد که این امر به آن معناست که شخصیت ها به آینده می نگرند. اما اگر گذشته ای وجود ندارد، حال و آینده ای هم وجود نخواهد داشت. در نتیجه، شخصیت ها برای نشان دادن آینده ای نامعین - و احتمالا ناموجود - به جعل گذشته ای برای خود نیاز دارند. این کار را نیز با قصه پردازی انجام می دهند. در هر دو نمایشنامه به اندوهی نوستالژیک، و به طرزی یکنواخت به گذشته نگریسته می شود.