فرانتس آنتون مسمر را می بایست آغازگر درمان با استفاده از هیپنوتیزم در دوران مدرن دانست. مسمر سال 1734 در آلمان به دنیا آمد. پدرش مزرعه دار و مادرش دختر یک کلیدساز بود. مسمر پس از به پایان رساندن دوران مدرسه به تحصیل در رشته ی فلسفه پرداخت. سپس به سراغ الهیات رفت، اما در نیمه ی راه تحصیل الهیات را رها کرد و بار دیگر به سراغ فلسفه رفت. سپس در سال 1752 برای تحصیل در رشته ی حقوق به وین رفت، اما بار دیگر تغییر مسیر داده و این بار به تحصیل در رشته ی پزشکی پرداخت. عنوان پایان نامه ی او تاثیر سیاره ها بر بدن انسان بود.

نظریه ای که سبب شهرت جهانی او شد، نظریه ی مغناطیس حیوانی بود که در رساله ی دکترایش در دانشگاه وین بدان پرداخته بود. مسمر به شدت تحت تاثیر ایساک نیوتون و قانون جاذبه قرار داشت. او در نظریه اش عنوان کرد که جذر و مد همان طور که بر زمین تاثیر می گذارد، بر بدن انسان نیز تاثیر گذار است. مسمر این نیروی جهانی را مغناطیس حیوانی نام گذاری کرد.

مسمر سعی کرد تا با استفاده از مغناطیس حیوانی به درمان بیماران بپردازد و در این راه نتایج شگفت آوری کسب کرد. در سال 1777 دختری 18 ساله به نام ماریا ترسا ون پارادایز برای درمان به مسمر مراجعه کرد. ماریا ترزای پیانیست و خواننده، از بدو تولد نابینا بود، با این حال پزشکان قادر به یافتن هیچ گونه نقصی در چشم های او نبودند. به کمک روش درمانی مسمر و با استفاده از مغناطیس حیوانی چشمان او شفا یافت و این در حالی بود که متخصصان اروپایی طی ده سال قادر به درمان او نبودند.

این درمان سبب کسب شهرت فراوان برای فرانتس آنتون مسمر شد، با این حال پس از مدتی در طی یک جلسه درمانی، بیمار جوان توانایی اش را در نواختن پیانو از دست داد، چرا که مورد هجوم حجم عظیمی از اطلاعات دیداری قرار می گرفت. این رویداد سبب شد تا مادر ماریا ترزا اجازه ی ادامه ی درمان را نداده و درمان نیمه کاره رها شود. ترک درمان سبب شد تا ماریا ترزا بار دیگر دچار نابینایی شود و به دلیل شهرت این خانواده مسمر مجبور شد تا اتریش را ترک کرده و به فرانسه برود.

 

مسمر

 

مسمر شروع به درمان بیماران با استفاده از آهنربا کرد. با این حال در طی درمان هایش به این نتیجه رسید که حتی آهنرباها نیز اضافی هستند و آن چه او می بایست انجام دهد، تنها نگه داشتن دستش در نزدیکی بیماران است. به زودی مسمر شهرتی عظیم پیدا کرد و افراد مختلف برای درمان نزد او می آمدند. تعداد بیماران به حدی رسید که او دیگر زمان کافی برای درمان همه نداشت، بنابراین او روشی ابداع کرد تا بتواند حتی 12 بیمار را همزمان درمان کند. او دست هایش را بر روی بطری های آب تکان می داد تا آن ها را مغناطیسی کند و سپس بطری ها را در تشتی پر از آب که فلزی در آن قرار داشت، می گذاشت. سپس میله های آهنی را از حوض خارج کرده و بیماران میله را به قسمت آسیب دیده ی بدن خود می مالیدند. سپس مسمر اطراف تشت حرکت کرده و بیماران را لمس می کرد تا مغناطیس به آن ها انتقال یابد. همچنین در طول جلسه درمان پیانوای نواخته می شد. جذابیت و اثربخشی این روش به حدی بود که تحت عنوان مسمرایز از آن نام برده می شد.

 

مسمر

 

شهرت فرانتس آنتون مسمر سبب شد تا او در کلینیک های مختلف فعالیت کرده و حتی به مهمانی های خصوصی طبقات بالا دعوت شود. در اکثر این مهمانی ها بانوان از مسمر می خواستند تا تکنیکش را به آن ها نمایش دهد. هنگامی که مسمر دستش را اطراف این بانوان تکان می داد برخی از آن ها دچار تشنج و یا شعف می شدند.
این شهرت فراوان و ایده های جدید مسمر که می توانست تغییرات عظیمی در علم ایجاد کند مورد توجه شاه لویی پانزدهم قرار گرفت. در 12 مارچ 1782، لویی دو کمیته را مسئول بررسی ادعاهای آنتون مسمر کرد. یکی از این کمیته ها به سرپرستی بنجامین فرانکلین و با حضور هشت دانشمند دیگر شکل گرفت و کمیته دیگر شامل اعضای انجمن سلطنتی پزشکی بود.

 

مسمرایز

 
اعضای این دو کمیته به بررسی حقیقی یا غیرواقعی بودن مغناطیس حیوانی پرداختند. در یکی از تحقیقات آن ها به دروغ به خانم جوانی القا کردند که شاگرد مسمر، چارلز السون در اتاق مجاور قرار دارد و مغناطیس حیوانی را به سوی او می فرستد. این القا سبب شد زن جوان دچار تشنج شده، دستش را گاز بگیرد و به زمین بیفتند. در تحقیقی دیگر به خانمی گفته شد که از آبی که مغناطیسی است بخورد. این آب در واقع آب عادی بود. زن جوان کاسه ای از آبی که فکر می کرد مغناطیسی است را نوشید و دچار ضعف شد. از آن جایی که ظرف حاوی آب عادی بود نباید هیچ تاثیری می داشت و آن چه منجر به ضعف او شده بود تنها خودتلقینی بود.
تحقیقات دو کمیته نشان داد که مغناطیس حیوانی حقیقی نیست و آن چه روی داده بود ناشی از اعتقاد مردم به قدرت مسمر و همکارانش بوده است. فرانکلین و همکارانش به این نتیجه رسیدند که قدرت واقعی مسمر ناشی از بیمارانش بوده که خود را درمان کرده بودند و یا دست کم با استفاده از ذهنشان، علائم بیماری را تخفیف داده بودند.
در نهایت این کمیته با رد ادعاهای مسمر، اعلام کرد که نه تنها امواج مغناطیس حیوانی وجود خارجی ندارند بلکه درمان با استفاده از مغناطیس که مورد استفاده ی مسمر بود به زنان آسیب می رساند.
گزارش های کمیته سبب شد مسمر مجبور به ترک پاریس شود. او ابتدا به لندن رفت تا کار خود را در لندن ادامه دهد، اما در آن جا نیز ناکام ماند و این بار به سوییس رفت. اطلاعات چندانی از فعالیت های مسمر در سال های پایانی عمرش وجود ندارد. او در نهایت در سال 1815 در سوییس درگذشت.